یافتن پست: #کجای

محمد
محمد
حرفهایم را تعبیر میکنی
سکوتم را تفسیر
دیروزم را فراموش
فردایم را پیشگویی
به نبودنم مشکوکی
در بودنم مردد
از هیچ گلایه میسازی
از همه چیز بهانه....

من کجای این نمایشم؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 20:35
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من هروقت خیلی خوشحال می‌شم وسطش یکم فک می‌کنم ببینم کجای کار می‌لنگه
که من انقدر خوشحالم
اصولا باید یه ضدحالی باشه توش نمی‌شه همینجوری که!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 20:35
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چشم می گذارم

می شمارم آخرین نفسهایم را

قایم می شوی...

خوب می دانم کجای سینه ی منی

اما هر بار دلم خواسته از من ببری...

چشم می گذاری

خودم را گم می کنم

جای همیشگی

داخل کمد لباسهایت

در آغوش پیراهنی با دکمه های باز

جایی که هیچ وقت نخواهی پیدایم کنی

تا خوابم ببرد...

گاهی می ترسم از تاریکی!

چشم از من برندار...!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/2 - 18:07
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



در جواب زنی که میگه دلـــم برات تنگ شده...


نــباید بگی مــــنم همـــینطور...!!




بــــاید بـــــگی کجایی؟




اومــــــدم...


دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 20:34
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،

به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد

که هنوزم که هنوز است

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟

دل عشق ترک خورد،
گل زخم نمک خورد،
زمین مرد،
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،
فقط برد،
زمین مرد
زمین مرد ،
خداوند گواه است،
دلم چشم به راه است،
و در حسرت یک پلک نگاه است،
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،

برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،

تو کجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است

زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی

به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.

نکند باز شده ماه محرم

که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

به فدای رخت ای ماه!

بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،

آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه ،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت

دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده،
همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؟
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،
نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...
تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را خلق شنیده است
شما دیده ای آن را
و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم،
و خودت نیز مدد کن
که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است،
به گستردگی ساحل نیل است،
و این بحر طویل است
وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهء مکشوف لهوف است،
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است،
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،
ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است،
ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است،
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است
و زنی محو تماشاست زبالای بلندی،
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه
که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»
دلت تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،
تو خودت کرب و بلایی،
قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی،
تو کجایی ... تو کجایی..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 16:45
+5
zohre
zohre

یارو نصفه شب مزاحم شده بود! برداشتم میگم: بله؟ میگه: خواب بودی؟ میگم: نه اینجا هوا روشنه! میگه: عه! مگه کجایی؟ گفتم: من الان ایتالیام، شارژت تموم نشه! یارو ترسید شارژش تموم بشه قطع کرد دیگه زنگ نزد! {-33-}

دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 12:08
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
من به دانستن از تو نیازمندم ، دریغ مکن ، بگو هر لحظه کجایی ؟ چه میکنی ؟
تا بدانم آن لحظه کجا باشم و چه کنم
دیدگاه  •   •   •  1392/08/29 - 21:49
+3
AmirAli
AmirAli
من آخرش میفهمم این داروی خواب آورو کجای کتابا جاسازی کردن!!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/26 - 18:15
+3
AmirAli
AmirAli
پدربزرگم فوت کرده تو قبرستونیم دوستم زنگ زده میگه کجایی؟
میگم بهشت زهرا ! میگه واسه چی ؟ میگم واسه پدر بزرگم.
میگه اِ ؟ فوت کرده ؟ میگم پـَـــ نَ پـَـــــ تمرینی اومدیم مانور !
دیدگاه  •   •   •  1392/08/26 - 17:51
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



اینجا منه بی او...
باشعرهایم ناله ها میکنم...
و اما از عشق برباد رفته ی رویاهایم میپرسی؟….
نمیدانم کجای این آسمان آبی ...
اما با پسرکی زندگانی میکند…
و نمیداند عشق قدیمی اش پس از سالها…
هنوز هم آرام آرام درخودش میشکند...
میریزد… میمیرد…..
میمیرد اما صد افسوس که جان نمیدهد….
و نیست دستان دخترک قصه اش که...
حتی شکسته هایش را بنوازد…!!


دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 20:09
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ