یافتن پست: #کجای

M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
من

بی‌تو

در غریب‌ترین شهر عالمم

بی‌من

تو در کجای جهانی

که نیستی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 13:05
+3
saman
saman
در CARLO
کجای این لجن زیباست؟
بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا، از برای مردم زیبای بالادست
و آن باران که عشق دارد، فقط جاری ست بر عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد..
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 09:07
+5
sahar
sahar
سلام
آرش کجایی؟
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 21:55
+8
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

پینوکیو کجایی ؟ یادت بخیر ...
اینجا هر روز “دماغ ها” کوچکتر می شود و دروغ ها بزرگتر !


دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 19:09
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
دیدگاه  •   •   •  1392/04/29 - 20:28
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
پسر :به به چه خوشگلید شما.. اسمتون چیه؟دختر :مدرسان شریف
پسر :چی؟
دختر :مدرسان شریف
پسر :واییی... کجایی هستی؟
دختر :مدرسان شریف
پسر (درحال کوبیدن سرخود به دیوار) :شمارت چنده؟
دختر :بیست و نه دوتا شیش
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/28 - 02:03
+4
مهسا
مهسا

جایی هست که دیگه کم میاری

از اومدن ها، رفتنها، شکستنها...

جایی که فقط و فقط میخوای یکی باشه،

یکی بمونه که نره،

واسه همیشه کنارت باشه،

من الان اونجام.....!

تو کجایی؟



آخرین ویرایش توسط maahsaa در [1392/04/28 - 01:28]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/28 - 01:28
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
نخستین بار گفتش از کجایی؟

بگفت از دار ملک آشنایی!

بگفت:آنجا به صنعت در چه کوشند؟

بگفت:انده خرند و جان فروشند!

بگفتا:جان فروشی در ادب نیست!

بگفت:از عشق بازان این عجب نیست!

بگفت: از دل شدی عاشق بدینسان؟

بگفت: از دل تو می گویی من از جان

بگفتا عشق شیرین بر تو چون است؟

بگفت: از جان شیرینم فزون است

بگفتا: هر شبش بینی چو مهتاب؟

بگفت: آری چو خواب آید کجا خواب

بگفتا: دل زمهرش کی کنی پاک؟

بگفت: آنگه که باشم خفته در خاک

بگفتا:گرخرامی در سرایش؟

بگفت:اندازم این سر زیر پایش

بگفتا: گر کند چشم ترا ریش؟

بگفت: این چشم دیگر آرمش پیش

بگفتا: گر کسیش آرد فرا چنگ؟

بگفت:آهن خورد ور خود بود سنگ

بگفتا: چونی از عشق جمالش؟

بگفت:آنکس نداند جز خیالش...

بگفتا: گر بخواهد هر چه داری؟

بگفت: این از خدا خواهم به زاری!

بگفتا: گر به سر یابیش خشنود؟

بگفت: از گردن این وام افکنم زود!

بگفت: آسوده شو کاین کار خام است

بگفت: آسودگی بر من حرام است

بگفتا:روصبوری کن در این درد

بگفت: از جان صبوری چون توان کرد؟!

بگفت: از صبر کردن کس خجل نیست

بگفت: این دل تواند کرد دل نیست!!

بگفتا در غمش می ترسی از کس؟

بگفت: از محنت هجران او بس...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/27 - 23:29
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

نبودی من برایت گریه کردم
برای غصه هایت گریه کردم

من امشب بغض تلخم را شکستم

نشستم بی نهایت گریه کردم

چو در پسکوچه های چشمم امشب
ندیدم رد پایت گریه کردم
تو کوهم بودی و هستی کجایی؟

که من برشانه هایت گریه کردم

بگو ای آسمان با او که امشب
به یادش پا به پایت گریه کردم
چو بودی گریه میکردی به حالم
نبودی من به جایت گریه کردم

دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 12:48
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

 گفتمش نقاش را از غربت زهرا بکش : گریه کرد و با قلم یک چادر خاکی کشید : گفتمش پس غربت زهرا کجای این نقش بود ؟؟؟ ناله کرد و زیر چادر غنچه پرپر کشید

دیدگاه  •   •   •  1392/04/25 - 20:21
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ