♥ نگار ♥
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺗﺮﺩﯾﺪﻡ،،
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﺮﺻﻪ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﻐﺾ
ﻟﺐ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺩﯾﺪﻡ..
ﭼﺸﻢ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺩﯾﺪﻡ..،،
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ..........
ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ!!
ﺭﻣﺰ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺭﺍ،
ﭘﺸﺖ ﺑﯽ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺍﯾﻦ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎ ، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ..!!
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺁﻣﺎﺭ ﺯﻣﯿﻦ .."ﻣﺸﮑﻮﮐﯽ"
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﺯﻣﯿﻦ.." ﻣﺸﮑﻮﮐﻢ"....
♥ نگار ♥
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت... گلی شد. و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود، ولی نشد... بعدها هر چه شستمش پاک نشد؛ حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت! آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت: "این لباس چِرک مرده شده!" گفت: "بعضی لکه ها دیر که شود، می میرند؛ باید تا زنده اند پاک شوند!" چرک مُرده شد... و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت! بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید! حواست که نباشد لکه می شود؛ لکه اش می کنند! وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری، می شود چرک... به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است، تا زنده است، باید شست و پاک کرد...!
.
.
داستان کوتاه: شلوار سفید
احمد شاملو
♥ نگار ♥
خیلی کم گذاشتی،خیلی نبودی،
من اما..
کم نگذاشتم..
کم برداشتم...
که تو کم نیاری...
هر چیز با ارزشی بود به تو بخشیدم.
عشقم،غرورم،دلم
سادگی ام...
باورم...
و...
زندگیم...
دیگر چیزى برایم نمانده بجز تو...
♥ نگار ♥
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﯾﻘﺸﻮﻧﻮ ﺑﮕﯿﺮﯼ...
ﺑﭽﺴﺒﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ...
ﺯﻝ ﺑﺰﻧﯽ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ...
ﺑﮕﯽ ﮐﺼﺎﺍااااﺍﺍﺍﺍﻓﻄﻄﻄﻄﻄﻂ اخه ﺗﻮ چرا انقدﺭ ﺟﺬﺍﺑﯽ...¡
.
.
.
.
.
.
ﺧﻼﺻﻪ ﺭﯾﺎ ﻧﺸﻪ ﮐﻤﺮﻡ ﺩﺍﻏﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻮﺑﯿﺪﻩ ﺷﺪﻡ ﺑﻪ دیوار
♥ نگار ♥
بهونه که می گیره
نق که میزنه
بی حوصله که میشه
یعنی دل تنـــگه
قهر که می کنه
لوس که میشه
یعنی بی تابه
یعنی کم دارتت
به همین سادگی!!!
زیاد پیچیده نیست
فهمیدنِ حالِ زنی که عــاشق شده...