میخواهم با تو کمی درد دل کنم میخواهم اینک که چشمانم پر از اشک است حرف های دلم را به تو بگویم بغض گلویم را می فشارد،اشک از چشمانم میریزد با همین بغضی که دارم میگویم که خیلی دوستت دارم نمیدانم چرا در این لحظه بغض گلویم شکست و گریه کردم بگذار اینک در این حال و هوای بارانی چشمانم حرفهای دلم را بگویم تو بهترین هدیه ی دنیا هستی تو بهترین و بزرگترین آرزوی دنیایی که در دلم نشستی خیلی دوستت دارم،به خدا تنها تو را دارم قطره های اشک از چشمانم میریزد، این تنها خدا است که میبیند حال مرا، میفهمد درد این دل عاشق مرا کمی تو آرامم کن ای خدا آرامم کن، مرا از این حال و هوای پر از غم رها کن آن کسی که دوستش دارم هنوز باور ندارد عشق مرا این حال پریشان مرا باور ندارد قلب عاشق مرا ، گریه های هر روز و هر شب مرا زمانی بود که هیچگاه طاقت دیدن اشکهایم را نداشت زمانی بود که طاقت شکستن دل عاشق مرا نداشت حالا اشکم را در می آورد
آدمی هیچگاه از زبان مردم آسوده نیست، زیرا : اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است ! اگر کم کار کند، میگویند تنبل است! اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند! اگر جمعگرا باشد، میگویند بخیل است! اگر ساکت و خاموش باشد میگویند لال است!!! اگر زبانآوری کند، میگویند ورّاج و پرگوست ..! اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگویند ریاکاراست!!! و اگر نکند میگویند کافراست و بیدین .....!!! لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید ؛ مهم نیست چگونه قضاوت شود. شیخ بهائی
ماه را گفتم می توانی آیا بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت دیگر گردی گفت نه نه هرگز من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم ...
روی کردم با دریا گفتم او را آیا می شود این که به یک لحظه ی خیلی کوتاه پای تا سر همه مادر گردی عشق را موج شوی مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی گفت نه نه هرگز من برای این کار بیکران بودن را بیکران کم دارم ناقص و محدودم بهر این کار بزرگ قطره ای بیش نیم طاقت و تاب و توان کم دارم
در پی عشق شدم تا در آئینه ی او چهره ی مادر بینم دیدم او مادر بود دیدم او در دل عطر دیدم او در تن گل دیدم او در دم جانپرور مشکین نسیم دیدم او در پرش نبض سحر دیدم او درتپش قلب چمن دیدم او لحظه ی روئیدن باغ از دل سبزترین فصل بهار لحظه ی پر زدن پروانه در چمنزار دل انگیزترین زیبایی بلکه او در همه ی زیبایی بلکه او در همه ی عالم خوبی، همه ی رعنایی همه جا پیدا بود همه جا پیدا بود