غضنفر داشته از کنار یک چاه رد میشده میبینه یکی از ته چاه داد میکشه کمک کنید,ترو خدا کمک کنید...غضنفر به توی چاه جوا میده اخه احمق جان ته چاه جای گدایی کردنه؟؟؟؟
چشمانش رنگین کمانی... میان دو سنگ زبانش ، زاینده رود حرف که میزد، هزاران اصفهان در دهانش اتفاق می افتاد نصف جهان آغوشش بود و نصف دیگر.... کاش ماهی خیس تنم میفهمید هر چقدر هم که رودخانه باشی... روزی خشک میشوی!
کم سرمایه ای نیست ، . داشتن آدم هایی که حالت را بپرسند . . . . ولی بهتر از آن داشتن آدم هایی است که وقتی حالت را می پرسند بتوانی بگویی . . . “خوب نیستم
هرکس یک فصل و یک هوا را دوست دارد امابرای من فصلها کامل نیست،میدانی هوای تو هوای دیگری است، آری این منم که هرلحظه صدای نفسهایت راکم می آورم، پس همش نپرس چرا چشمهایم تب دارند.
غضنفر داشته از کنار یک چاه رد میشده میبینه یکی از ته چاه داد میکشه کمک کنید,ترو خدا کمک کنید...غضنفر به توی چاه جوا میده اخه احمق جان ته چاه جای گدایی کردنه؟؟؟؟
