یافتن پست: #کم

nanaz
nanaz
میگن اگه خورشید
یه ذره نزدیکمون بود
همه چیزو میسوزوند
ولی خورشید خبر نداری
یکی روی این زمین هست
که فقط اسمش
تمام وجودمو میسوزونه
چن لحظه پیش با دیدن اسمت تو گوشیم تمام وجودم سوخت.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 16:44
+5
-1
nanaz
nanaz
زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند
چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند
گاهی فرصت نبود
گاهی حوصله
و من خیلی دیر این را فهمیدم
خیلی دیر
هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی
کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 15:37
+3
nanaz
nanaz
نفس میکشم تابه جای مرده ها خاکم نکنند این گونه است حال من دیگر چیزی نپرس….
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 15:14
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شب ها خوابم نمی برد…
از درد ضربات شلاق خاطراتت روی قلبـــــم
بی انصاف…
محکم زدی ،
جایش مانده است…
دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 22:18
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هنگامی که مُردم ، تکه یخی بر روی خاکم بگذارید هر روزه بعد از طلوع آفتاب تا با آب شدنش روی خاکم گمان کنم که کسی که من به یادش بودم به یادم گریه می کند
دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 22:06
+3
fingliiiiiiii
fingliiiiiiii

آدمی در آغوش خدا غمی نداشت …

پیش خدا حسرت هیچ بیش و کم نداشت …

دل از خدا برید و در زمین نشست …

چند بار عاشق شد و دلش شکست …

به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود …

یادش اومد یک روز دل خدارو شکسته بود
دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 17:30
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چشم هاتو وقتی نمیبینم
تنها میشینم و غمگینم
دوست دارم عطر نفس هاتو
آروم میگیره دلم با تو
هر شب به عشق تو بیدارم
قدر یه دنیا دوست دارم
هیچ موقع نذار که تنها شم
تو که باشی کنار من دیگه هیچ چیزی کم نیست
نگو کمتر نگاهت کنم آخه دست خودم نیست
عشقت بستس به دل و جونم
باور کن بی تو نمیتونم
حتی با فکر تو هم شادم
هیچ موقع نمیری از یادم...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 15:58
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

آخی...
خوب بی انصافا کارد بخوره به اون شکم
نمی شد یه چیز دیگه بخورین
این جوجه بی داداش نمونه ؟!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 11:53
nazli
nazli

 


ﺟﺪﻳﺪﺍ ﭘﺴﺮﺍ ﺍﺑﺮﻭ ﺑﺮﻣﻴﺪﺍﺭن ﻣﻮﻫﺎﺷﻮﻧﻮ ﻫﺎﻱ ﻻﻳﺖ ﻭ ﻟﻮﻻﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﻧﺎﺧﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻦ کم کم


میترسم پارک دوبل  رو هم فراموش کنن

دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 02:14
+8
nazli
nazli

 


امروز یکم پول دستم اومد تصمیم گرفتم یکمیش رو بذارم توو جیب لباس های زمستونیم. آخه کسی منُ سورپرایز نمیکنه مجبور میشم خودم اینکارُ کنم.از الان منتظر زمستونم که سورپرایز شم


دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 01:37
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ