یافتن پست: #کم

saman
saman

یا رب ز کمالِ لطف ، خاصم گردان


واقف به حقایقِ خواصم گردان


از عقلِ ج[!]ار دل افگار شدم


دیوانۀ خود کن و خلاصم گردان

دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 15:28
+5
saman
saman

چه فرقی می کند


من عاشق تو باشم


یا تو عاشق من؟!


چه فرقی می کند


رنگین کمان ...


از کدام سمت آسمان آغاز می شود؟!

دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 15:21
+5
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


امروز با خدا دعوام شد ... با هم قهر کردیم ... گوشه ای نشستم و کمی گریه کردم و بعد خوابیدم ... بیدار که شدم مادرم گفت: دیشب خواب بودی تا صبح آسمون بارون بارید ...


دیدگاه  •   •   •  1392/06/6 - 12:10
+5
AmiR
AmiR
با سلام
به دوستای گلم
که هرچی سلام بدمم بازم کمه
سلامی مملوه از محبت
مملوه از عشق
مملوه از غیره
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 22:03
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻴﺪ " ﺟﻦ ﻫﺎ" ﻋﻼﻗﻪ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ شبها وقتی شما خوابید رو ی مبلهای دور ورتون بشینن و تا صبح نگاتون کنن ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻴﺪ "ﺟﻦ ﻫﺎ" ﻋﻼﻗﻪ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ شبهاﺍز زیر تخت وقتی می خواید برید آب بخورید یا دستشویی پاتون و بگیرن ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﺟﻦ ﻫﺎ ﻋﻼﻗﻪ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ شبهاﺍﺯ توی کمد دیواری که درش نیمه باز هست با یه چشم بهتون تا صبح نگاه کنند ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﺟﻦ ﻫﺎﻋﻼﻗﻪ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺎﻻﻱ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻮﺭﺏ ﺟﻠﻮ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﻨﺪ آیا میدانید من عمه ندارم ولی میتونید به روحم فوش بدید؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 20:47
+5
be to che???!!
be to che???!!
ﯾﮏ دﻗﯿﻘﻪ زل زدن در ﭼﺸﻢ زﯾﺒﺎي ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ؟

اﻓﺘﺨﺎر ﻧﺎز ﭘﯿﭻ و ﺗﺎب ﻣﻮﻫﺎي ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ؟




ﺣﺎل ﭼﻮن آراﻣﺸﺖ ﺳﻬﻢ ﮐﺴﯽ ﻏﯿﺮ ﻣﻦ اﺳﺖ

ﻏﺮق ﮔﺸﺘﻦ در ﻫﺠﻮم ﻣﻮج ﻏﻤﻬﺎي ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ؟




ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺮداري ز ﻣﻬﺮت ﺣﻖ از ﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮان

ﺑﺴﺘﻪ اي از ﻏﺼﻪ ﻫﺎ و درد و دﻋﻮاي ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ؟




ذوق ﺷﻌﺮ آﻧﭽﻨﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ در ﻓﻬﺮﺳﺖ ﻣﻦ

ﺣﻖ ﻣﺎﻧﺪن ﺑﺎ ﺗﺐ داغ ﻏﺰﻟﻬﺎي ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ؟




ﻣﻬﺮ در ﮐﺎﻧﻮن ﮔﺮم ﺧﺎﻧﻮادﻩ ﺳﻬﻢ ﺗﻮ

ﺷﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ در ﺗﮕﺮگ ﺳﺨﺖ ﺳﺮﻣﺎي ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ؟




ﺧﻨﺪﻩ در ﻣﻬﺘﺎب و ﻧﻮر ﻣﺎﻩ ارزاﻧﯽ ﺗﻮ

اﺷﮏ در ﺗﺎرﯾﮑﯽ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺷﺒﻬﺎي ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ؟




زﯾﺮﮐﯽ در ﻋﺎﺷﻘﯽ را ﻣﻦ ﻧﺨﻮاﻫﻢ ﺧﻮاﺳﺘﻦ

ﮐﻨﺪ ذﻫﻨﯽ در ﺟﻮاب ﯾﮏ ﻣﻌﻤﺎي ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ؟




ﻗﺪرت ﻣﻦ در ﺧﺮﯾﺪ "دوﺳﺘﺖ دارم " ﮐﻢ اﺳﺖ

ﺟﻤﻠﻪ ﻫﺎي ﺗﻠﺦ و ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺳﺨﻨﻬﺎي ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ؟




ﺟﺸﻦ در وﯾﻼي ﺳﺎﺣﻞ آﻧﻘﺪر ﺟﺬاب ﻧﯿﺴﺖ

ﻣﺮگ در دﻟﺘﻨﮕﯽ ﻏﻤﮕﯿﻦ درﯾﺎي ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 20:33
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگر حرف وزن نداره ؛
پس چه جوری کمر آدم رو میشکنه ؟!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 20:33
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر
مهربانی حاکم کل مناطق می شود
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 18:02
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
حرف هایی هست
بدجور دل میشکنند
بدجور دل می سوزانند
بدجور خراب میکنند
حرفهایی از
نزدیکترین کسانت !
از عزیزترین کسانت
گاهی دلت میخواهد
نزدیک ترین ، آنقدر عزیز نبود
یا اگر بود
کمی بیشـتر
حواسش
به تاثیر ِحرفهایش بود ..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 16:54
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!  دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ پسر: خب… منزل بگم چطوره؟ دختر: وااااای… از دست تو!پسر:
باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه…اصلاباهات قهرم.پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟ دختر:آشتی… راستی گفتی دلت

چی شده بود؟ پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.دختر: … واقعا که!پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟ دختر: لوووس!پسر: ای

بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!دختر: بازم گفت این کلمه رو…!پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست

دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!دختر: من ازدست توچی کارکنم؟ پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات

توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من!دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!پسر: صفای وجودت خانوم!دختر: می دونی!

دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و

دیدن نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو…

برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….!دختر: یادته همیشه میگفتی به من

میگفتی “خاتون”پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!دختر: ولی من که بور بودم!پسر: باشه… فرقی نمی کنه!دختر: آخ

چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من…پسر: …دختر: چت شد چرا چیزی

نمیگی؟ پسر: …دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…پسر: …دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…پسر: خدا… نه… (گریه)دختر:

چراگریه میکنی؟ پسر: چرا نکنم… ها؟ دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش…پسر:

وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه

نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خ[!]؟ پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی

امسال برات یه کادو خوب آوردم…دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …پسر: …دختر: دوباره ساکت شدی؟ پسر: برات…

کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…!تک عروس گورستان!پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم




نه… اشک و فاتحه



نه… اشک و فاتحه و دلتنگی

امان… خاتون من! توخیلی وقته که…

آرام بخواب بانوی سفر کرده ی من…



دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…


دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 14:52
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ