یافتن پست: #کم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خـدایــا گـِـله نمی کنم؛ولی



کمی آرامـتـر امتحانم کُـن ؛


بـه خـودت قَسَم خستـه ام
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 21:41
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی احساس راکد ماندن به ما دست میدهد

و ترس اینکه مبادا چون مردابی شوم و بگندم ،

همه ی وجود آدمی را فرا می گیرد

غافل از اینکه هر آنچه از جانب خداوند سبحان می رسد حکمتی دارد

غافل از اینکه گاهی این توقف ها شاید جریان یا شدت قوی تری ایست

برای طی کردن ادامه مسیر

در مسیر خودشناسی همیشه مسیر مستقیم نیست

گاهی چپ یا راست هم دارد گاهی توقف کردن هم دارد.

آنچه مهم است این است که در راه نمانی در هیچ منزلگاهی بیش از حد لنگر نیندازی

و شوق رفتن را در دلت زنده نگاه داری و دوباره به مسیر مستقیم برگردی...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 20:06
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
آنان که محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند   برون

گفتند فسانه ای و در خواب شدند
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 19:30
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
من به خاک و خاکــستــر   خود می رسم سحری      

این شـب یــلــدا بگذرد رسد به   شیرین   سحری

در ایــن ره کـه قـدم   نهادم من   به   خیره سری      

به امید ایـــنــکـه   روزی از یار رسد   به خبری

الهی تو عطا کرده ای   به بشر همین کم هنری        

می فشارم دستی را که منقش کرد چه زیبا اثری

تو سائل و مسکین   و درمــانده حالا را سروری

من غلام   و   تو پـــادشــه ملکی از سیم و زری
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 19:28
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
باران هاشور می‌زند

خردک خردک مقابل چشم
چون دانه‌های گندم
که از کمباین می‌پاشد.
بعد ناگهان، آفتاب.
آدمی اگر چنین باشد
دیوانه می‌خوانیم. اما در تند باد
سر فرو می‌بریم در گریبان
با یک کلام

باز باران؛ باز آفتاب...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 19:21
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
می گویند قسمت نیست حکمت است
خدایا
من معنی قسمت و حکمت را نمیدانم
اما تو معنی طاقت را میدانی... مگر نه؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 19:04
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به سلامتی اون اعدامی که جرم رفیق اش رو بگردن میگیره ، بردنش پای چوبه دار گفتنند آخرین خواسته ات رو بگو
.
.
.
.

.
.
.
گفت :به رفیقم بگید شرمنده اگه میای سرخاکم نمی تونم به احترامت بلند بشم ولی خوشحالم خاک زیر پاتم.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 18:58
+3
zahra
zahra

اگر مغز خالی همچون شکم خالی سروصدا میکرد ، جهان اکنون تعریف دیگری داشت


دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 15:11
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
آی آدم ها که بر ساحل, نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب, دارد می سپارد جان
یک نفر دارد, که دست و پای دائم می زند, روی این دریای تند و تیره و سنگین
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره, جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موجِ سنگین را به دستِ خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشمِ از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راهِ دور دیده
آب را بلیعده در گود کبود و هر زمان بی تابیَش افزون
می کند زین آب ها بیرون گاه سر گاه پا
آی آدم ها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امیدِ کمک دارد
آی آدم ها که رویِ ساحل آرام, در کار تماشائید!
موج می کوبد به رویِ ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش
می رود نعره زنان وین بانگ, باز از دور, می آید:
آی آدم ها
آی آدم ها
آی آدم ها
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 13:08
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
تف ب این زندگی..................................................................
.......................................................................................
........................................................................
...................................................
4 دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:11
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ