غرور من که زسختی به کوه میمانست ، کمر به کشتن خود بست و خاک پای تو شد ، دلم که به همه بیگانه بود و یار نداشت ، چه دید در تو که اینگونه آشنای تو شد ؟
غرور من که زسختی به کوه میمانست ، کمر به کشتن خود بست و خاک پای تو شد ، دلم که به همه بیگانه بود و یار نداشت ، چه دید در تو که اینگونه آشنای تو شد ؟
به حیف نون یه کیوی نشون میدن و میگن : اگه گفتی این چیه !
حیف نون یکم فکر میکنه و میگه : خب تابلوه دیگه ، یه تخم مرغه که موکتش کردین !
زندگی مثل پیانو است ، دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها . اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی .