یافتن پست: #کم

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
من خدا را دارم

کوله باری بر دوش

سفری می باید : سفری بی همراه

گم شدن تا ته تنهایی محض

سازکم با من گفت : هرکجا لرزیدی : از سفر ترسیدی

تو بگو از ته دل : من خدا را دارم

و اکنون من و سازم چندی است که فقط با اوئیم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 23:44
+3
AmiR
AmiR
دوست دارم زیاد خدا جون

ولی چرا انقد اذیتم میکنی
ب چی قسم بخورم دارم
دیونه تراز مجنون ک دیوانه عشق لیلی بود میشم
 
کمکککککککککککککککککککم کنید
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 22:59
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

ز خاک آفریدت خداوندِ پاک . پس ای بنده! افتادگی کن چو خاک حریص و جهانسوز و سرکش مباش . ز خاک آفریدنت ، آتش مباش چو گردن کشید آتش ِ هولناک . به بیچارگی تن بینداخت خاک چو آن سرفرازی نمود ، این کمی . از آن ، دیو کردند ، از این ، آدمی.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 22:11
+4
ADONIS AVOCAT
ADONIS AVOCAT
واسه حسن ختام امروز میزنیم کانال شعر و شما رو تا دیداری دیگر به خدای مهربون میسپارم!



وقتی نمی شود به تو حتی سلام کرد

باید چگونه با تو شروع کلام کرد؟


این بی تفاوتی به تو اصلا نمی خورد

آیا مرا نگاه تو بیهوده خام کرد؟


وقت ورودت از سر مستی نشسته ام..

چشم تو را ندیده .. هر آن کس قیام کرد!


عشقت قرار بود کمی زخمی ام کند

اما شروع قصه به یک انهدام کرد


حرف من و نگاه تو از کی شروع شد؟

ان لحظه ای که کار دلم را تمام کرد


یک لحظه مهربان شوی آخر چه میشود؟

در حق تو دلم چه به جز احترام کرد؟


چشمم به جرم عشق تو شد متهم ولی

فکری برای عاقبت اتهام کرد!

مهرداد بابایی
آخرین ویرایش توسط ADONIS در [1392/05/11 - 17:11]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 17:08
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تجاوز 2 دختر 10 ساله به پسر 27 ساله! این اتفاق در محله ی جردن رخ داده مادر دختر 10 ساله از خانه بیرون میرود برای خرید دختر درب خانه ی همسایه را میزند پسری 27 ساله به اسمه مهدی در رو باز میکنه الناز میگوید :میشه بیایید خانه ی ما زیر غذا رو کم کنید تا مادرم برسه من از گاز میترسم، وقتی مهدی وارد خانه میشه زیره گاز رو کم میکنه الناز برای مهدی شربت میاره داخل شربت داروی بیهوشی ریخته بود، مهدی با خوردنه شربت به خوابی عمیق فرو میرود در همین لحظه الناز داد میزنه سارا بیا یه نفرسره کار رفته همه ی این متن رو خونده
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:32
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
من اگه همین الانم زلزله بیاد با باقیمونده غذایی که لای دکمه های کیبوردم هست میتونم یه ماه زیر آوار زنده بمونم !
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 14:41
+2
korosh
korosh

خداوند زمین را آفرید و گفت :


به به چه زیباست.سپس مرد را آفرید و گفت : جانمی این دیگه آخرشه !


و بعد هم زن را آفرید و با کمی اخم گفت : اشکالی نداره آرایش میکنه !!!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 14:24
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خواستم از همینجا اعلام کنم که من دارم میرم تو یه رابطه دونفره ،
.
.
.
.
.
فقط یه نفر کم دارم! :
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 13:40
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
با خودم می گویم شاید ...

شاید هنوز وقتش نرسیده!!!
کسی چه میداند...!
شاید هنوز راه رسیدن را پیدا نکرده!!!
اما حسی به من می گوید بالاخره پیدا می کند...
و تا آن روز فقط از من یک چیز می خواهد ...
باشد ای اتفاق ! ...
گرچه کمی پیرتر شده ام
با اینکه دیگر مثل آنوقت ها عجیب نیستم
اما خیالت راحت باشد...
من صبورم...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 13:14
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به سلامتی اون رفیقی که یه روز میاد سر خاکم اما نمی تونم جلو پاش پاشم … اما خیالم راحته که خاک زیر پاشم !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 12:47
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ