sasan pool
دنیا بیستون است اما فرهاد ندارد،
و آن تیشه هزار سال است که در شکاف کوه افتاده است
مردم می آیند و می روند اما کسی سراغ آن تیشه را نمی گیرد.
دیگر کسی نقشی بر این سینه سخت و ستبر نمی زند.
دنیا بیستون است و روی هر ستون ،
عفریت فرهاد کش نشسته است.هر روز پایین می آید و
در گوش ات نجوا می کند که شیرین دوستت ندارد.
و جهان تلخ می شود تو اما باور نکن
زیرا که تا عشق هست ، شیرین هست
عشق اما گاهی سخت می شود ،
آنقدر سخت که تنها تیشه از پس آن بر می آید
روی این بیستون ناساز و ناهموار گاهی تنها با تیشه می توا
sasan pool
اسم من گم شده است
توی دفترچه ی پر حجم زمان
دیرگاهی است
فراموش شدم
اسم من گم شده است
لا به لای ورق کهنه ی آن لایحه ها
زیر آن بند غریب
پشت انبوهی از آن شرط و شروط
لای آن تبصره ها
اسم من گم شده است
در تریبون معلق شده سخت سکوت
حق من گم شده است
زنگ انشاء
کسی انگار نمی خواست معلم بشود
شأن من گم شده است
شأن من نیست بنالم
شأن من نیست بگویم
زتهی ، ز نبود
یا از این زخم کبود
لیک
رنگ رخساره گواهی دهد از سر درون
از همه رنج فزون ...
sasan pool
دلگیرم از تداوم این انتظار تلخ
این خاطرات کهنه ولی ماندگار تلخ
کز کرده ام درون زمستان سینه ام
تنها، کنار پنجره ی بی بهار تلخ
افسانه های شعر و شکوفه تمام شد
خاموش مانده شاعر بی اعتبار تلخ
تا اعتماد وسوسه ها می کشاندم
این تیک تاک وحشی دیوانه وار تلخ
((گاهی دلم برای خودم تنگ می شود))
دیگر ز من چه مانده جز این شوره زار تلخ
لرزان به خشکسالی خود خیره می شوم
با این نگاه تشنه ی دنباله دار تلخ
اما برای گریه مجالی نمانده است
یک لحظه درد مانده به ان انفجار تلخ