یافتن پست: #گاهی

roya
roya
در CARLO
تنهایی را دوست دارم، به شرط آنکه هر از گاهی دوستی بیاید تا درباره آن با هم گپ بزنیم.
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 10:02
+5
saman
saman
در CARLO
گاهی حس میکنی غمگین ترین آدم دنیایی،اما یک تغییر کوچیک، یا یک اتفاق کوچولو جوری حالت رو عوض میکنه که همه چیز رو فراموش میکنی.به امیدِ یک تغییر، یا اتفاقِ خوب و کوچولو، برای همه شما...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/2 - 10:01
+4
مهسا
مهسا


خدای من “ ” دارد، نزدیک ، زیبا ، بزرگ

و به گمانم “ ” دارد ، کوچک ، بعید
و در پی ست که ما را
گاهی به بهانه یک . . .


1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 22:05
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی پیش میاد که تنهایی از سر و کولت بالا میره .......

کسیو نداری باهاش باشی ... درد دل کنی .... تنهایی تو پر کنی .....

اونوقته که حس میکنی : هیشکی دوست نداره .......

با احساس جوابمو بده ........

شده تا حالا احساس کنی کسی دوست نداره ؟؟؟
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 16:55
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
گاهی شاید لازم باشد



از یاد ببریم یاد همه ی



آنهایی را که با نبودنشان



بودنمان را به بازی گرفتند...
3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 16:13
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
بگو تو هم دلتنگ میشوی گاهی
دلم امید واهی میخواهد
برای زنده ماندن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 15:16
+6
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
ادم ها گاهی انقدر به راحتی همه چیز را فراموش میکنند که تو شک می کنی که شاید ان چیزها اصلا وجود نداشته اند....
جز در خیال تو...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 14:57
+7
saman
saman
در CARLO
همیشه حرارت لازم نیست،گاهی از سردی یک نگاه میتوان آتش گرفت
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 09:18
+4
sara
sara
گاهی اوقات چقدر ســــــــــاده عروسک می شویم

نه لبخنــــــدی می زنیم

نه شکایتـــــــــــــی می کنیم

نه اشکـــــــــــــــــــــــــــــی می ریزیم
فقط

احمقانه سکوتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ می کنیم...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 08:58
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سال‌ها یک کمی خاک

که دعایش

دیدن آخرین پله آسمان بود

آرزویش همیشه

پر زدن تا ته کهکشان بود

خاک هر شب دعا کرد

از ته دل خدا را صدا کرد

یک شب آخر دعایش اثر کرد

یک فرشته تمام زمین را خبر کرد

و خدا تکه‌ای خاک برداشت

آسمان را در آن کاشت

خاک را

توی دستان خود ورز داد

روح خود را به او قرض داد

خاک

توی دست خدا نور شد

پر گرفت از زمین دور شد

راستی

من همان خاک خوشبخت

من همان نور هستم

پس چرا گاهی اوقات

این همه از خدا دور هستم

پیش از این

زیر یک سنگ

در گوشه‌ای از زمین

من فقط یک کمی خاک بودم

همین.

           
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 23:21
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ