یافتن پست: #گریه

afsaneh heidari
afsaneh heidari
man moondam az 48 ta doosti ke daram behamashoon emtiaz dadam vali faghat 24 nafar emtiaz dadan behem cheghadr bad {-52-}{-40-}{-52-}
8 دیدگاه  •   •   •  1391/01/2 - 14:08
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگه می دونست چقدر تنهام به حالم گریه می کرد و
اگه می دونست چقدر به خاطش گریه می کنم هر گز تنهام نمیذاشت
دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 17:46
+3
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
@niusha-nini
یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد
رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد
تنها دل ساده ایست دارایی ما
آن هم شب عید تقدیم تو باد
5 دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 02:54
+9
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
در MEETING S
@ramins
حس می کنم ، حسم به تو حسی نو است
حسم برای حس تو ، شعری نو است
حس می کنم ، حس کرده ای احساس من
احساس حسم حاسد و جنسی نو است
حدسی بزن ، حسم حسود حس کسیت
احساس تو بر حس من ، حدسی نو است
در حس تو ، احساس من محسوس شد
احساس کن حس مرا ، حسی نو است
سحری بکن ای ساحر احساس من
هر حس تو نسبت من ، سحری نو است
مبحوس گشت احساس من از حس تو
حساس کن احساس خود ، فصلی نو است !!!
7 دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 02:48
+9
مهراوه
مهراوه
من یه خواهر دارم یک سال از خودم کوچکتره..بچه که بودیم همیشه لباسهای شبیه به هم میخ[!]م مثل دوقلوها
راهنمایی که میرفتم یه لباس داشتم عکس میکی موس روش بود.عاشق این لباسه بودم
یه روز که شسته بودمش روی طناب که پهنش کردم یهو باد اومد و بردش
من هم بدون هیچ عذاب وجدانی بلوز خواهرمو برداشتم و گذاشتم توی کمد خودم!
خواهرم خیلی گریه کرد از گم شدن بلوزش ولی من که عذاب وجدان نداشتم{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1391/01/1 - 00:33
+3
Danial
Danial
دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟ پسر: آره عزیز دلم دختر: منتظرم میمونی؟ پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند پسر: منتظرت میمونم عشقم ... ... ... دختر: خیلی دوستت دارم پسر: عاشقتم عزیزم ... بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟ دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد پرستار: شوخی کردم بابا ! رفته بشاشه الان میآد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 13:47
+2
afsaneh heidari
afsaneh heidari
پایان عشق واقعی گریه نخواهد بود ، چون عشق واقعی پایانی نخواهد داشت
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 01:29
+4
ronak
ronak
هی لعنتی
صدایت را از گوش من پس بگیر ...
من به گریه هایم نان قرض میدهم که التماس تو را نکنند ....
تا تو از پیش آبرویم نروی ........
این روز ها که میخواهی بی اجازه از چشمان من بیفتی ....
به تمام آنها که در بیرون ِ من در رفت و آمدند بگو :
حقیقت و حقارت از یک حرف مشترک شروع میشوند
اما من با کسی جز بی کسی هایم حرف مشترک ندارم .......
من دسته گلی هستم که خدا به آب داده (نه پدر)
تا تعادل این کره خاکی
زیر پای دلقکی هایش بر هم نخورد ..............
بگذار همان کودکی هایم را قرقره کنم ....
و دست دست کنم .... تنها پاستیل به جا مانده از کودکی هایم را
که تا دهان میبرمش..... گریه ام میگیرد
مبادا آخرین خاطره ی دختر ِ کودکیهایم را خورده باشم.........................
.
.
.
خطاب به تمام آنها که در بیرون ِ من در رفت و آمدند :
لطفا مرا هر کجا که دیدید آدم حساب نکنید ....
اما بگذارید
بی کسی ام دوباره مرا به نام کوچکم صدا بزند ....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 01:10
+5
mohamad
mohamad
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنی
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 00:33
+5
Alireza
Alireza
اگه تمام شب برای از دست دادن خورشید گریه کنی ، لذت دیدن ستاره ها رو از دست می دی
دیدگاه  •   •   •  1390/12/28 - 23:20
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ