یافتن پست: #گم

korosh
korosh
 

جلو کوه داد بزنی‌ محبت بر میگرد محبت!
تو از سنگم کمتری؟؟


 

دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 16:01
+9
hamed noori
hamed noori
طولانیه اما قشنگ بخونینش حتما


میخوام چندتا سلامتی بگم تا اونایی که ازم میپرسند چرا پستام غمگینه جوابشنو بگیرن..

سلامتی پسری که یروز عاشق شد...

سلامتی دختری که یروز عاشق شد......

سلامتی پسری که اندازه یه نگاه خیانت نکرد

سلامتی دختری که هیچی کم نزاشت

سلامتی عشق پاکشون

سلامتی اون همه خاطره دیوونه بازی ها

سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد

سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرشو باور کردباور کرد

سلامتی دختری که بیخبر خطش خاموش شد

سلامتی او قسمها اون دوست دارمهایی که هیچوقت تحویل داده نشد

سلامتی پسری که هرچی قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت

سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد

سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود بره خواستگاری

سلامتی روزی که پسر دعوت شد به جشن عقد عشقش

سلامتی اون شب..

سلامتی اون دوستای که بخاطر حال پسر بغض داشتن اما پسر خندید تا جشن خراب نشه

سلامتی اون خنده ی زوری

سلامتی عروسی ک خوشگل شده بود

سلامتی عاقدی که اومد

سلامتی او شناسنامه ها

سلامتی بغض پسر

سلامتی بار اول

سلامتی بغض پسر

سلامتی بار دوم

سلامتی بغض پسر

سلامتی بار آخر

سلامتی بغض پسر
ادامه ...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/20 - 12:15
+5
AmirAli
AmirAli
خاک بر سرِ تمامِ این کلمات
اگر تو از میانِ تمامشان
نفهمی من دلتنگم . . . !

دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 20:48
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برا مادربزرگم توضیح بدم
دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 17:33
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
 مامانم خیلی دوسم داره همیشه چایی که دم میکنه صدام میکنه بهم میگه مامان جان چایی میخوری؟ تازه دمه ها!
بعد من میگم.... آره ه ه ه
در جواب بهم میگه پاشو برو واسه خودت بریز من واسه خودم و بابات چایی ریختم!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 17:26
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



چه پاییزی شد
این پاییز
میان ماه مهر رفتی
آرام
صبور
و فکر نکردی
بی تو
من
سپیدی شعرهایم را گم میکنم ...

(بابک وفائی)


دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 17:22
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد
ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد
در تیر رس من گره انداخت به ابرو
آهسته کمان و سپر از دست من افتاد
بی دغدغه بی هیچ نبردی دلم آرام
در دام دوتا چشم دو شمشیر زن افتاد
می خواستم از او بگریزم دلم اما
این کهنه رکاب از نفس از تاختن افتاد
لرزید دلم مثل همان روز که چشمم
در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد
درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:
من فکر کنم چایی تان از دهن افتاد.
دیدگاه  •   •   •  1392/08/19 - 16:37
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
داشتم پروژه دانشگاه رو درست می کردم بابام می گه این چیه؟ می گم یه قطعه الکتریکی می گه کارش چیه؟ می گم توضیحش سخته. زارت گذاشت زیر گوشم و گفت فکر کردی که اون موقع که سه سالت بود و می پرسیدی بابا من چطور درست شدم توضیحش آسون بود؟ :|
دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 19:02
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مامان صدام کرده اومدم بگم دستم بنده گفتم دستم بنگه الان دو روزه من رو بستن به تخت
دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 18:38
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تو را در باد
گم کردم....
و با انتظار نشستم...
ونمی دانستم
مسافران باد را
بازگشتی نیست....!!!


دیدگاه  •   •   •  1392/08/18 - 18:14
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ