یافتن پست: #گم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

یکی از فامیلای دورمون اومده عیادت مامانم بهش میگم :


حاج خانوم چای توی لیوان براتون بریزم یا استکان ؟


میگه : ننه من نیومدم یه سر بزنم برم که یه چن روز هستم


با من تعارف نکن توی لیوان بریز برام !!:|


فقط تونستم با خیس کردن دمپایی توالت خودمو آروم کنم 


 


.

دیدگاه  •   •   •  1393/09/8 - 12:57
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میگم یه وخ زشت نباشه!؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
همسر آینده مو میگم‎ :-)
دیدگاه  •   •   •  1393/09/7 - 11:03
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مرد باید...
وقتی مخاطبش عصبانیه , ناراحته , میخواد داد بزنه
وایسه روبروش بگه :
تو چشام نیگا کن , بهت میگم تو چشام نیگا کن!!
حالا داد بزن , بگو از چی ناراحتی؟!!

... بعد مخاطب داد بزنه , گله کنه, فریاد بکشه , گریه کنه
حتی با مشتای زنونه ش بکوبه تو سینه مرد
ولی آخرش خسته میشه میزنه زیر گریه...
همونجا باید بغلش کنه
نذاره تنها باشه!
حرف نزنه ها , توضیح نده ها
کل کل نکنه ها , توجیه نکنه ها
فقط نذاره احساس کنه تنهاست!!

مرد باید گاهی وقتا مردونگیشو با سکوت ثابت کنه!!
با بغلش کردنش...
دیدگاه  •   •   •  1393/09/5 - 18:22
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
جام جم، داره اذان به افق لس آنجلس پخش میکنه،
مامان بزرگم میگه: اذان تهرانه؟ میگم: نه لس آنجلسه!
میگه: 2 زار اگه شعور داشتیا، با اذان شوخی نمیکردی !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/09/5 - 15:44
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو جاده شمال تو این سرازیری های پیچ در پیچ،
مامانم میگه مگه شمال تو نقشه بالا نیست ؟ میگم چرا ؟!
میگه پس چرا ما همش سرازی میریم ؟
دیدگاه  •   •   •  1393/09/4 - 20:44
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به یارو میگم از اینجا چطوری میشه برم میدون ونک ؟
میگه باید بپرسی !
بهش گفتم به نظرت الان دارم آفتاب بالانس می زنم ؟
دیدگاه  •   •   •  1393/09/4 - 20:17
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از فانتزیام اینه که وقتی بهم خوراکی تعارف کردن بگم:
«مرسی … الان میل ندارم»
لامصب این جمله خیلی با کلاسه
ولی نمی دونم چه حکمتیه که من همیشه و همه جا میل دارم !
دیدگاه  •   •   •  1393/08/28 - 16:06
+4

می گویند : نباید به مردان زیاد توجه کرد ، خودشان را گم می کنند !


اما مردان وقتی گم می شوند که عشقشان بی توجهی کند .


 

دیدگاه  •   •   •  1393/08/27 - 19:00
+5
بهناز جوجو
بهناز جوجو


به من گفت برو گورِت رو گم کن …
    و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
    کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
    “زبانم لال !”


دیدگاه  •   •   •  1393/08/22 - 13:10
+6
محمد
محمد

از دشت پربلا و مکانش که بگذریم

از ظهر داغ و بحث زمانش که بگذریم

یک راست می رسیم به طفل سه ساله ای
از انحنای قد کمانش که بگذریم

از گم شدن میان بیابان کربلا
یا از به لب رسیدن جانش که بگذریم

تازه به زخم های کف پاش می رسیم
از زخم های گوش و دهانش که بگذریم

حتی زنان شام به حالش گریستند
از حال عمه ی نگرانش که بگذریم

خیلی نگاه حرمله آزار می دهد
از خاطرات تیر و کمانش که بگذریم

با روضه ی کشیده ی گوشش چه می کنند
از گوشواره های گرانش که بگذریم

دروازه کودکان بدی داشت لااقل
از ازدحام پیر و جوانش که بگذریم

در مجلس یزید زبانش گرفته بود
از حرف های سخت و بیانش که بگذریم

حالا به گریه کردن غساله می رسیم
از دستهای زجر و توانش که بگذریم...

دیدگاه  •   •   •  1393/08/12 - 17:45
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ