یافتن پست: #گم

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
این فقط یک شوخی است لطفا به دل نگیرید
21 دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 15:07
+4
nanaz
nanaz
سخت آشفته و غمگین بودم…
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
... درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند ز من
و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...

چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...
خوب.. گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را میگشت

تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا

همچنان میلرزید...
پاک تنبل شده ای بچه بد
"به خدا دفتر من گم شده آقا ، همه شاهد هستند"
"ما نوشتیم آقا"

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا میکرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...

گوشهء صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز ، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد.…
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوبِ ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید...

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش ، و یکی مردِ دگر
سوی من می آیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید..

سخت در اندیشه آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما

گفتمش، چی شده آقا رحمان؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمیگشته
به زمین افتاده
بچهء سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
میبریمش دکتر
با اجازه آقا...

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودکِ خرد و کوچک
این چنین درس بزرگی میداد
بی کتاب و دفتر...

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار از خود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد ، درس زیبایی را...
که به هنگامهء خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی

***

یا چرا اصلاً من
عصبانی باشم

با محبت شاید،
گره ای بگشایم


با خشونت هرگز...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 14:38
+5
nanaz
nanaz
در CARLO
بخشيد باز جنسيتت را فراموش کردم !
پسر سرزمين من ,

معلوم هست کجايي خيلي وقت است تو را گم کرده ام
ديروز داشتي مردانه در ميدان ميجنگيدي . . .
امروز داري توي آرايشگاه ها ابرو بر ميداري ، مو رنگ ميکني ، دماغت را سر بالا ميکني . . .
اهاي پسر سرزمين من . . .


دختراااااااااااااااااااان سرزمين من نياز به مردي دارند که محکم باشد ، قوي باشد در سختي ها ، در دشواري ها همراه و هميارشان باشد انقدر قوي باشد که همه دنيا در برابرش کم بياورد . . .


اهاي پسر سرزمين کمي اهسته برو . . .
به کجا چنين شتابان . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 13:18
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ماه رمضون رفت میخام یه مدت برم سر یخچال هیچی نخورم زل بزنم به یخچال و بگم فقط اومدم ببینمت
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 22:21
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ماه رمضون رفت میخام یه مدت برم سر یخچال هیچی نخورم زل بزنم به یخچال و بگم فقط اومدم ببینمت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 22:20
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دنبال نیمه گمشدتون نگردید

بعضی هام مثل ما لنگه به لنگه آفریده شدن !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 21:54
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

الان میرم به مامانت میگم
یکی از ترسناکترین جمله های دوران ما

دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 21:35
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پست2000ام(پستام زیر درخت آلبالو گم نشن صلوات)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 21:33
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
ﭘﺴﺮ : ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻢ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﺁﺭﻩ ﺑﮕﻮ.
ﭘﺴﺮ : ﺗﻮ ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﻮ ﻋﻤﺮﻡ
ﺩﯾﺪﻡ !!
ﺩﺧﺘﺮ :ﻣﻨﻢ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻢ ؟
ﭘﺴﺮ : ﺑﮕﻮ ﻋﺰﯾﺰﻡ.
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﻭﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 21:16
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
جمله ی( من خیلی کم میام نت) چیست؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.


مقدمه ای برای دادن یا گرفتن شماره
کور شم اگه دروغ بگم=)):))
راستـــــــــــــــــی
بَچه ها مَن خیلی کَم میام نِــــــت..بَرنامَتون چیـــــــه؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 21:05
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ