یافتن پست: خوب

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زندگی ی رهگذاره تو نترس
اگه بازی در میاره تو نترس
بازی زمونه با خوب و بدش
سرشکستن اگه داره تو نترس
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 19:36
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آدَم هـا هَمیـטּ اَند..

رنجِشے نیست...

خوبَـنــد وَلے فَراموشکــــآر...،

مے آیَند... مےمـانَند.. مےرَونـــــ ـ ـ ـــد..

مِثل مُسافراטּ کـاروآטּ سَرآ...،

مِثل اِزدحـام ِ بے اِنتهـای ِ یکـ خیابـآט

کَسے بَرای ِ بودَבטּ نیـامَده ،

نمے آیَد...نخواهـב آمد....../
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 17:09
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلاااااااااااااااااااام{-35-}{-35-}
8 دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 15:22
+4
nanaz
nanaz
سخت آشفته و غمگین بودم…
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
... درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند ز من
و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...

چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...
خوب.. گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را میگشت

تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا

همچنان میلرزید...
پاک تنبل شده ای بچه بد
"به خدا دفتر من گم شده آقا ، همه شاهد هستند"
"ما نوشتیم آقا"

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا میکرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...

گوشهء صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز ، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد.…
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوبِ ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید...

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش ، و یکی مردِ دگر
سوی من می آیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید..

سخت در اندیشه آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما

گفتمش، چی شده آقا رحمان؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمیگشته
به زمین افتاده
بچهء سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
میبریمش دکتر
با اجازه آقا...

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودکِ خرد و کوچک
این چنین درس بزرگی میداد
بی کتاب و دفتر...

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار از خود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد ، درس زیبایی را...
که به هنگامهء خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی

***

یا چرا اصلاً من
عصبانی باشم

با محبت شاید،
گره ای بگشایم


با خشونت هرگز...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 14:38
+5
nanaz
nanaz
در CARLO
[​IMG]برای عشق تمنا كن ولی خار نشو

برای عشق قبول كن ولی غرورتت را از دست نده

برای عشق گریه كن ولی به كسی نگو

برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه

برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشكن

برای عشق جون خودتو بده ولی جون كسی رو نگیر

برای عشق وصال كن ولی فرار نكن

برای عشق زندگی كن ولی عاشقونه زندگی كن

برای عشق بمیر ولی كسی رو نكش

برای عشق خودت باش ولی خوب باش


دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 14:35
+5
nanaz
nanaz
در CARLO
وقتی دلتنگ میشوم تلخم...درگیرم با خودم...
اما ناراحتیم را سرکسی خالی نمیکنم
در خودم فرو میریزم
تنها بغض میکنم...
سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...
وقتی دلتنگ میشوم هیچ چیز حالم را خوب نمی کند
جز رها شدن در خاطرات.....!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 13:52
+4
nanaz
nanaz

خسته شدم از بس:
خدیدم ولی بغض گلومو فشار داد
آروم بودم ولی انگار تو دلم یه آشوب بزرگ بود
به همه گفتم خوبم ولی حالم ناجور خراب بود
گفتم می تونم ولی نتونستم
راستش...
خسته شدم از این همه تظاهر



دیدگاه  •   •   •  1392/05/19 - 12:20
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوستان شبتون رویایی
یا علی
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 23:15
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
[!] ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش
دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟
یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه
[!] بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 22:04
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چقدر خوب است !..

که اینهمه آدم ..

همنام تو اند..!

حالا هرکسی، هر کجا ..

عزیز دلش را صدا کند !..

من ناخواسته ..

به یاد " تو " می افتم.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/18 - 21:57
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ