یافتن پست: خوب

xroyal54
xroyal54
در CARLO
ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهی ها، اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 15:06
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به بچه داداشم که به زور ۹ سالشه میگم داماده عمه میشی بیای دخترمو بگیری ؟
میگه حالا وایسا ببین شوهر گیر خودت میاد !
فعلا من :|
بهش میگم خوب اگه شوهر کردم تو میای با دخترم عروسی کنی ؟
میگه اگه باهام کل کل نکنه و سیبیل نداشته باشه و کلا زن زندگی باشه شاید بگیرمش !
دوباره من :|
من همسن این بودم فکر میکردم مامان بابام با هم خواهر برادرن :|
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 14:35
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو دستشویی عمومی پارک بودم که دیدم یکی داره در میزنه..... بعد از 10 ثانیه گفت : سلام چطوری؟

منم خجالت زده گفتم: خوبم مرسی!

گفت: چیکار میکنی؟

گفتم:آدم اینجا چیکار میکنه؟!؟

دوباره گفت :میتونم الان بیام اونجا؟

عصبانی شدم گفتم:نه هنوز خودم کار دارم

یهو دیدم داره میگه:"من بعدا بهت زنگ میزنم. الان یه دیوونه ای تودسشویی داره جواب سوالای منو میده
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 14:12
+4
roya
roya
در CARLO
حتما بخون خیلی جالبه
.
.
اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.
مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم

شب را اینجا بمانم؟ »
...
......

رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به

او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند.
...
شب هنگام وقتی مرد می خواست

بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود . صبح فردا از

راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی

گفتند:

« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم .

چون تو یک راهب نیستی»

مرد با نا امیدی از

آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.

چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در

مقابل همان صومعه خراب شد .

راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند

، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند.. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت

کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید.

صبح فردا پرسید که آن صدا

چیست اما راهبان بازهم گفتند:

« ما نمی توانیم

این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»

این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی

ام را برای دانستن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم

این است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»

راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی

چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین

را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»

مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.

مرد گفت :*« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری

که از من خواسته بودید کردم . تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232 عدد

است. و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»

راهبان پاسخ

دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی.

ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم..»

رئیس راهب های

صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در

بود»

مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید

این در را به من بدهید؟»

راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.

پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به

او بدهند..

راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت

در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت.. او بازهم درخواست کلید کرد .

پشت

آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.

و همینطور پشت هر دری در

دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.

در

نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » . مرد که از در های بی پایان

خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز

کرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او

دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود.

.....اما من نمی توانم بگویم او چه

چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید .

لطفا به من فحش ندید؛ خودمم دارم دنبال اون کسی که اینو برای من فرستاده میگردم تا حقشو کف دستش بگذارم!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 11:04
+3
roya
roya

پدرش بھش گفت این ١٠٠٠ تا چسب زخم رو بفروش تا برات کفش بخرم …

بچه نشست با خودش فکر کرد یعنی باید آرزو کنم ١٠٠٠ نفر یه جاشون زخم بشه تا من

کفش بخرم ؟ ولش کن ، ھمین خوبه …

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 10:59
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

دخـترا:
اولی:این مانتو چند خریدى؟
دومی:۹۰ تومن
اولی:چه خوب خریدى, من همینو ۱۲۰تومن گرفتم


پسرا:
اولی:شلوارتو چند گرفتى؟
دومی:۹۰ تومن
اولی:خاک تو سر بزت کنن من همینو ۴۰ تومن خریدم کردن تو پاچت

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 10:33
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

دختره استاتوس زده بود:


“کلی پسرا با تک تک نفس های من مردن”


کامنت دادم که خوب چرا یه خمیر دندون خوب نمیخری آخه بو گندو؟؟


بکوبونین لایکو آقایون


آخرین ویرایش توسط ramin-rtbm در [1392/05/23 - 00:14]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 10:30
+10
roya
roya
همیشه خوب خداحافظی کن !
گاهی همه چیز آنقدر سریع اتفاق می‌افتد که فرصتی برای یک خداحافظی خوب پیدا نمیکنی !
گاهی جای بوسه‌ای که هنگام خداحافظی نکردی ، تا ابد درد می‌کن . . . !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 10:00
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
اطلاع رسانی پزشکی ( مخصوص خانمها ) : توجه کنید و به اقوام و آشنایان اطلاع دهید : همکار بنده در مادرید اسپانیا نوع جدیدی از سرطان سینه را امروز به بنده گزارش داد که حتی در ماموگرافی هم قابل رویت نیست : خانم کلودیا پی کیجیا بر اثر این نوع سرطان فوت کرده است : در ابتدا تنها علایمی مانند کمی التهاب و حالت پوست پوست و رانش پوستی دارد که با بیماریهای پوستی اشتباه گرفته میشود : توصیه شده چنانچه علایم مندرج در ذیل دیده شد از پزشک خود فورا درخواست ماموگرافی کنید : گزارش شده چنانچه به موقع این تومورهای سرطانی تشخیص داده شوند قابل پیشگری خواهد بود : اما بیمار فوق بعد از بیوپسی و شیمی درمانی پس از 9 ماه از بیمارستان مرخص شده و بعد از 1 سال تبدیل به سرطان کبد شده : متاسفانه ایشان به همین دلیل چند روز قبل فوت کرد : علایم ابتدایی این نوع از سرطان سینه : نام کامل ( سرطان پاژه سینه ) : علایم بالینی : تحریک و خشکیمداوم نوک سینه + خارش و سوزش + کمی زخم در اطراف نوک سینه / طبق گزارش علایم در یک سینه دیده شده ولی حتما باید از هر دو سینه ماموگرافی شود : بیمار فوق از ناحیه یک سینه مشکل داشت ولی بعد از ماموگرافی بعد از 9 ماه علایم سرطان در هر دو دیده شده : این تنها به جهت اطلاع رسانی است . . . با تشکر از توجه شما . پروفسور فراهانی .
آخرین ویرایش توسط A-Sh-F در [1392/05/16 - 01:04]
5 دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 01:02
+6
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
پدر میخواهد پسرش را امتحان کند...سکه وشراب و قران جلوی او میگذارد
میگوید اگر سکه را برداشت تاجر خوبی میشود
اگر مشروب را برداشت خلافکار میشود
و اگر قران رو برداشت با خدا میشود.
پسر سکه را میگذارد توی جیبش
شراب را میخورد
و قران را زیر بغلش میگیرد
پدر میگوید:پدرسگ شیخ میشود
دیدگاه  •   •   •  1392/05/15 - 19:41
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ