یافتن پست: ...

محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﯾﺎﺭﻭﺭﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﮑﺲ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ , ﻧﻮﺷﺘﻩ ﻣﻨﻮ
ﻣﺎﺷﯿﻨﻪ ﺟﺪﯾﺪﻡ ...!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺯﺩﯼ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺍﻻﻥ ﺯﻧﺪﺍﻧﻪ
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 18:51
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
فکر کن رفتی حموم
.
.
.
حولت یادت رفته!
.
.
.
داد می زنی: یکی حوله منو از رو تختم بده...
.
.
.
در یکم باز میشه یه دستی حوله رو میده بهت...
.
.
.
می گیری، تشکر می کنی... خودتو خشک می کنی... لباس می پوشی...
.
.
.
دستتو که میذاری رو دستگیره درو باز کنی بیای بیرون یادت میفته همه مسافرتن و تو توخونه تنها بودی...!!!
.
حستو بگوووووووو
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 18:45
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
با دیدن عکس نفرات برتر کنکور.. ب این نتیجه رسیدم ک قیافه با رتبه رابطه عکس داره! هرچی قیافه بدتر....رتبه بهتر . . . . . . ای بسوزه پدر خوشگلی ک نذاشت مهندس شم..!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 16:50
+3
iman
iman
سلام. من iman هستم، از اعضای جدید ... :)
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 15:41
+3
ALISAFARI
ALISAFARI
سلام. من ALISAFARI هستم، از اعضای جدید ... :)
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 15:39
+2
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
میدونی کدوم جونور زودتر از همه زن میگیره ؟ حلزون چون هم خونه داره هم ماشین ...
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 15:16
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
دکتــــــــــر نیستم .....

ولی خیلی ها رو خوبّـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میکنم {-26-}
3 دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 13:15
+10
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
واکنش کودکان ب کتک در ایران و خارج
خارج:جیغ...داد...گریه...افسردگی...روانپزشک
ایران:مادره تا سر حد مرگ بچه رو کتک میزنه اونوقت اون بچه برمیگرده میگه:هه هوهوهو اصلنم درد نداشت
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:55
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

تاسف از این نابرابری


چند روز پیش که از کرج با تاکسی به تهران میرفتم ، در اتوبان از شدت گرما، شیشه پنجره جلو را پایین کشیدم و باد شدیدی داخل ماشین آمد ، درحال لذت بردن از بادی بودم که در موهایم میپیچید که یادم افتاد سه خانم جوان عقب نشسته اند، وقتی برگشتم که بپرسم باد اذیتشان میکند یا نه، با صحنه ای روبرو شدم که به عنوان یک پسر ایرانی از خودم خجالت کشیدم : هر سه نفر با وجود گرمای شدید لباس های زیاد به تن و مقنعه و روسری به سر داشتند و بدون اینکه متوجه من یا باد شوند از پنجره به بیابان های بین تهران و کرج خیره شده بودند... برگشتم و شیشه را دوباره بالا کشیدم... تنها کاری که از من بر می آمد این بود که این لحظه را غمگنانه به ثبت برسانم...متاسفم.

دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:13
+2
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
علی آقا کریمی... آقا رضا صادقی

دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:07
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ