siavash
یـــ ادتـــــ هستـــــ
دل دل کردن های کودکانـــــه ام را...
بهانــه های بچگانــــه ام را...
یــ ادتـــــ هستــــــ
الــ ــهــه نـــ ــازتــــــــ را...!
siavash
مهربانی تا کی . . .
بگذار سخت باشم و سرد !!!
باران که بارید . . .
چتر بگیرم و چکمه !!!
خورشید که تابید . . .
پنجره ببندم و تاریک !!!
اشک که آمد . . .
دستمالی بردارم و خشک !!!
دل که رفت . . .
نیشخندی بزنم و سوت !!!
درد آمد . . .
دایوررت کنم ب جای دیگم و بخندم !!!
تکیه گاه شدم . . .
جا خالی بدم و زمین خوردنشُ نگاه کنم !!!
اس اُمد . . .
جواب ندم گوشیمو خاموش کُنم !!!
باختم . . .
بزنَم زیرشُ و قبول نکنم !!!
کسی آمد . . .
بی توجه باشم و بیخیال !!!
siavash
عزيزم تو خيلي خوب بودي
تنها چيزي که کم داشتي،
لياقت بود!
siavash
به سلامتي خودم كه كسي منو ادد نميكنه چون پسرم!!!
به سلامتي خودم كه حتي حتي حتي دوستاي نزديكم منو لايك نميكنن چون پسرم!!!
به سلامتي خودم كه تا حالا زير هيچ كدوم از عكسام ننوشته سو نايس چون پسرم!!!
به سلامتي همه كه به دليل اينكه پسرن زير هيچ مطلبي و عكسي كه ردي از پسرا باشه لايك نميكنن و نظر نميدن!!!
siavash
تو کجایی سهراب ؟
تو کجایی سهراب ؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند ...
وای سهراب کجایی آخر ؟ ...
زخم ها بر دل عاشق کردند
خون به چشمان شقایق کردند ...
تو کجایی سهراب ؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،
همه جا سایه ی دیوار زدند ...
ای سهراب کجایی که ببينی حالا دل خوش مثقالی است! ....
دل خوش سيری چند ؟
صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!
قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟!؟
siavash
گفتی دهانت بوی شــیر میدهدـ!!!رفتـیــ..!!!
حالا بوی سیـگـآر ،
بوی مــشـــروبــ ،
بوی "دروغ" هم می دهـــد.. برگـَـــرد
siavash
بی حوصله ام !
دست خودم نیست ...
کمی دلتنگ فردایم !
فردایی که
تو می آیی ؛
... شاید
من نباشم
siavash
خدایا من حواسم به همه هست به جز تو
پس تو هم حق داری، حواست به همه باشه به جز من . . .
siavash
یکی از دوستان که مدتی پیش به عنوان مدرس در یکی از دانشگاه ها مشغول به کار شده بود از خاطرات دوران تدریسش نقل میکرد:
سر یکی از کلاس هایم توی دانشگاه ، دختری بود که دو ، سه جلسه اول ،ده دقیقه مانده بود کلاس تموم بشه ، زیپ کوله اش رو میکشید و میگفت :
استاد ! خسته نباشید !!!
البته من هم به شیوه همه استاد های دیگه به درس دادن ادامه میدادم و توجهی نمی کردم!
یه روز اواخر کلاس زیر چشمی میپاییدمش ! به محض این که دستش رفت سمت کوله ، گفتم :
خانوم !!! زیپتو نکش هنوز کارم تموم نشده !!!!!
همه کلاس منفجر شدن از خنده ،
نتیجه این کار این بود که دیگه هیچ وقت سر کلاس بلبل زبونی نکرد!!!!
هیچ وقت هم دیگه با اون کوله ندیدمش توی دانشگاه !!!