Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
درجه:پزشک معتمد بیاتویونی [اطلاعات]

       
فوق تخصص بیماریهای خاص و صعب العلاج در حیطه درمان در پزشکی شرقی

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+25

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 50718
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
2141 پست
مرد - متاهل
1357-05-18
حالت من: مهربون
دکترا و بالاتر
Director-General of the UNMA
اسلام
ايران - تهران
با خانواده
رفته ام
نميکشم
علوم وفلسفه شرقی
Subjective Physic
Nokia
سمند ال ایکس
181 - 105
un-ma.com
a-sh-f@live.com
09128890948
50

دوستان

(98 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(17 گروه)

برچسب ‌های شخصی

برچسب ‌های کاربردی

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

پزشک معتمد بیاتویونی
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

عشقت که به دل گرفته‌ام چون جانش  


در دست و بــــه صبر می‌کنم درمانش


وز غــــــــــــــایت عزت که خیالت دارد  


در خـــــــــانه‌ی چشم کرده‌ام پنهانش

دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 11:06
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

مادر ای زیباترین تصویر چشم انداز عشـق


مادر ای آرامــش رویایی پـرواز عشـق


ای که چشم هستی از روی تو روشن میشود


آفرینش با تو معنا می شود ای راز عشـق


با تو و آن چشمـــهای نازنینت مـــادرم


میشود یک عمراحساسم غزل پرداز عشق


دستهایم را بگیــــر و راهیم کن تا خـدا


با تو ایمانم تمـامست ای مرا اعجاز عشق


در کنارم باش تا پیـــدا کنم راهـی پس از


کوچه های بی کسی در کوچۀ دلباز عشق


لحظه ای بنشیـن ، کمی از آرزوهایـت بگو


تا بشوراند دلم را نغمــــــۀ آواز عشق


من هنوزم عاشق آغوشتم ، یادش بخیـــر


کودکیها و ، شب و ، لالایی و ، آغاز عشق

دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 11:02
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را
گر لب شیرین آن بت بر لب شیرین بدی
جان مانی سجده کردی صورت پرویز را با چنان زلف و چنان چشم دلاویز ای عجب جای کی ماند درین دل توبه و پرهیز را جان ما می را و قالب خاک را و دل ترا وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را گر شب وصلت نماید مر شب معراج را نیک ماند روز هجرت روز رستاخیز را اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم رطل می‌باید دمادم مست بیگه خیز را آتش عشق سنایی تیز کن ای ساقیا در دهیدش آب انگور نشاط‌انگیز را

دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 10:48
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

یه حرفایی همیشه هست که از عمق نگاه پیداست از اون حرفای تلخی که مثه شعر فروغ زیباست از اون حرفها که یک عمر به گوش ما شده ممنوع از اون حرفهای بی پرده شبیه شعری از شاملواز اون حرفها که میترسیم از اون حرفها که باید زداز اون درد دلای خوب از اون حرفهای خیلی بدنگفتی و نمیگم ها حقیقت های پنهانی
از اون حرفها که میدونم از اون حرفها که میدونیبه زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم
یه حرفهایی همیشه هست که از درد توی سینه ستمثل رپ خونی شاهین پر از عشق پر از کینه ستپر از نا گفته هایی که خیال کردیم یکی دیگه دلش طاقت نمیاره همه حرفامون و میگه میگه میگه . . . همیشه آخر حرفا پر از حرفای ناگفته ست همیشه حال ما اینه همیشه دنیا آشفته ستبه زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم

2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 10:45
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد آن پاییز طولانی دوباره چون گذشته بهاری تازه خواهد یافت درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شدکه عشق از کنده ما روزگاری تازه خواهد یافت
دهانت جوجه هایش را پریدن گر بیاموزد کلام از لهجه تو اعتباری تازه خواهد یافت از اینسان که من و تو از تفاهم عشق می سازیم
از اینسان عشق ورزی هم قراری تازه خواهد یافت من و تو عشق را گسترده تر خواهیم کرد آری که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت
تو خوب مطلقی من خوبها را با تو می سنجم بدین سان بعد از این خوبی عیاری تازه خواهد یافت جهان پیر این دلگیر هم با تو کنار توبه چشم خسته ام نقش و نگاری تازه خواهد یافت

دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 10:41
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

ای عشق جوانه کن بهار استهر شاخ کهن جوانه دار استشد غرق شکوفه سیب و دل نیزحوای همیشه بیقرار استسر سبزی نیم لحظه منسبزینه هفت سبزه زار استای عشق شکفتنم بیاموزدل غنچه باغ انتظار استبیهوده مگوی کیست معشوقاو چشم و چراغ روزگار استشهر تن و شهر جان ما را بسپار به او که شهریار استتا دیده بر او فتاد کاین کیستدل گفت که یار یار یار استای عشق بدین مجال کوتاهزین بیش مرا چه اعتبار استبرخیز و کمند خود رها کندریاب که آخرین شکار استای عشق بسوز هستیم رابا یک نگهش که شعله وار استخاکستر من به راه او ریزبر گوی که بر منش گذار استبر گو که به دولت قدمهاتاز منت هر چه هست وارست

دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 10:37
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

لحظه ی آبی عشق هنوز گوشم از گفتگوی بی گریه مان گرم بود !
از جایم بلند شدم ،پنجره را باز کردمو دیدم زندگی هم هراز گاهی زیباست !
شنیدم که کلاغ دیوار نشین حیاط
چه صدای قشنگی دارد ! فهمیدم که بیهوده به جنون مجنون می خندیدم !
فهمیدم که عشق ،
آسمان روشنی دارد ! روبه روی عکس سیاه و سفید تو ایستادم ،دستهایم را به وسعت « دوستت می دارم !» باز کردم ،و جهان را در آغوش گرفتم !

دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 10:33
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 01:46
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 01:43
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 01:40
+6