CARLO
دسته:فاقد دسته بندی
72 کاربر

3661 پست

       
آخه نیاز به توضیح نداره....مشخصه چیه
پاتوق همه بچه های پاتوقه

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

CARLO

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 72 کاربر · 3661 پست
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

بچه که بودم،عشق این بودم که توی مراسم عزاداری سینه بزنم،مخصوصا اینایی که چراغارو خاموش میکردن ملت لخت میکردن سینه میزدن،<img src=" /><img src=" />بعد یبار رفتیم یه مراسم،شروع کردیم به سینه زدن.یهو برقا خاموش شد،منم خوشحال لخت کردم،شروع کردم وحشیانه به قصد کشت سینه زدن!{-80-}۳۰ ثانیه گذشت دیدم باز روشن شد! نگو برقا رفته بوده! <img src=" /><img src=" />ملت با تعجب داشتن منو نگاه میکردن<img src=" /><img src=" />منم به سرعت لباسمو تنم کردم،بعد هنوزم داشتن نگاه میکردن! دیدم لباسمو چپه پوشیدم،مجبور شدم یه بار دیگه دربیارم درست بپوشم!<img src=" /><img src=" />


دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 16:19
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
یبارفاطمه خانم و دخترش اومده بودن خونمون که مثلا ازم راهنمایی بخوان واسه رشته دخترش<img src=" /><img src=" />...عاقا منم از همه جا بی خبر تازه از حموم اومده بودم بیرون و خبر نداشتم اینا نشستن تو پذیرایی<img src=" /><img src=" />..همونطوری که سرمو خشک میکردم با صدای بلنداین شعر رو میخوندم{-99-}..مامانم گفته بهم دس تو دماغم نکنم...شیرینی در نیارم شوت نکنم<img src=" />...عاقا یهو دیدم دهنشون اینجوری باز مونده<img src=" /><img src=" />..مادرمم که سرشو از تاسف تکون میداد<img src=" /><img src=" />..فاطمه خانم به مادرم گفت:خب ما رفع زحمت میکنیم دیگه...<img src=" /><img src=" />
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 16:18
+5
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
عاقا بچه بودیم..منو حسین و خواهرش نشسته بودیم کنار حوض با چکش بادوم میشکوندیم{-97-}...این سمیرا خواهر حسین هی بهم بادوم میداد<img src=" /><img src=" />...منم هی با خنده جوابشو میدادم<img src=" />...یهو منم جو گرفتم و یه ماچش کردم<img src=" />...یهو دیدم یه چیزی محکم خورد تو سرم {-91-}..یه لحظه هیچ حرکتی نکردم<img src=" /><img src=" />...یهو دیدم خون رو صورتم راه میره<img src=" />...نگو این حسین غیرتی شد محکم با چکش زد تو سرم<img src=" /><img src=" /><img src=" />...تاحالا هم نشونش مونده تو سرم<img src=" />...آخه غیرت تو اون سن؟<img src=" /><img src=" />

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 16:17
+4
saman
saman
در CARLO
من نااميد نيستم!!!


هر شب پر از اميد ميخوابم...


هر شب ميخوابم به اميد اينکه ديگر بيدار نشوم!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:52
+6
saman
saman
در CARLO

یکی از فانتزیام اینه که وقتی بهم خوراکی تعارف کردن بگم:


«مرسی … الان میل ندارم»


لامصب این جمله خیلی با کلاسه ولی نمی دونم


چه حکمتیه که من همیشه و همه جا میل دارم!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:47
+6
saman
saman
در CARLO

بحث سر خریدن گوشی بود


یکی از دوستان گفت: اگه میخوای گوشی لمسی بخری ،تاچ بخر!!!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:43
+6
saman
saman
در CARLO

یکی میگفت : باید از کنار مشکلات زندگی


با سرعت عبور کنی و بگی مییییگ میییییگ !!!


اما انگار نمیدونست مشکلات نشستن رومون و میگن:


انگوررررررری ، انگوررررررری !

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:33
+7
saman
saman
در CARLO

دروغ رو هــمــه مــیــگـــن


امــا اونــجــاش بــه آدم فــشــار مـــیــاد


کــه هــمــراه بــا شــنــیـــدنِ دروغ


خــر هـــم فـــرض بــشـــی

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:30
+6
saman
saman
در CARLO
“اسمم”را سنگی نگه میدارد” خودم” راگوری و” یادم” را … نمیدانم!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:27
+6
saman
saman
در CARLO

سکوتِ اختیاری یک زن رو حتمن بشکنید


سکوتِ اختیاری یک مرد رو هرگز نشکنید


به پدر و [!]ن هم که نیکی کنین ! همین

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 15:21
+4