ॐ SərViiiN ॐ
نگاهش غمگین
لبهایش پر از زمزمه
در ژزفاس وجودش غوغا بود
افکارش پریشان بود
شاید فکر خودکشی هم به سرش می زد!..
لری که در عروسی شام گیرش نیامد!!
در رفاقت
تکیه اش بر درختنگاهش غمگین
لبهایش پر از زمزمه
در ژزفاس وجودش غوغا بود
افکارش پریشان بود
شاید فکر خودکشی هم به سرش می زد!..
لری که در عروسی شام گیرش نیامد!!