maryam
به نام بی کسی آغوش باز کردم به نام عشق تمام جسم و روحم را ارزانی نگاه وکلامش کردم...
افسوس که من ماندم و دنیای کابوس ...
maryam
یک غریبه می خواهم بیاید بنشیند فقط سکوت کند و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم...
تا کمی کم شود این همه بار ...
بعد بلند شود و برود انگار نه انگار...
maryam
كسي چه ميداند...
من...
امروز...
چندبار فرو ريختم...
چندبار دلتنگ شدم...
از ديدن كسي كه...
فقط پيراهنش شبيه تو بود...
maryam
چه خوش خيال بودم...
که هميشه فکر ميکردم درقلب تو محکومم به حبس ابد..!!
يکباره جا خوردم...
وقتى زندانبان بر سرم فرياد زد...
(هى تو)...!
آزادى...!
وصداى گام هاى غريبه اى که به سلول من می آمد...!
maryam
زير باران گريه مي کردم آرام و بيصدا تو چتر را بالاي سرم گرفتي اما همچنان گونه هاي من خيس از گريه ماند ...!
و تو هرگز نفهميدي که چتر بايد بالاي دلم باشد نه روي سرم ...
maryam
خدایا جای سوره ای به نام عشق در قرآنت خالیست
که این گونه آغاز میگردد :
وقسم به روزی که قلبت را میشکنند
وجز خدایت مرهمی نخواهی یافت!.........
maryam
خدایا!کودکان گل فروشت را می بینی؟
مردان خانه به دوش،
،زبانهای عشق فروش،
،انسانهای ادم فروش،همه را میبینی؟
میخواهم یک تکیه آسمان کلنگی بخرم...!!
دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد...!!!
maryam
کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه
بر میگردی و نگاهش میکنی
وقتی دل مرا شکستی ،
یکبار بر میگشتی فقط نیم نگاهی میکردی . . ..
maryam
خدایا کسی راکه قسمت کس دیگریست
سر راهمان قرارنده...
تاروزهای دلتنگی اش برای ماباشد
وخوشی شبهایش برای دیگری... ..