کافه تنهایی
دسته:شعر و ادبیات
53 کاربر

3174 پست

       
اشعار خودم و دیگران
سخنان بزرگان
جملات عاشقانه
حرفهای دلتنگی
سخنان فلاسفه
------------------
پسندیدم یادت نره

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

کافه تنهایی

گروه عمومی · شعر و ادبیات· 53 کاربر · 3174 پست
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

هر آدمی توی زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهد. 
یک نفر که بی‌قید و شرط عاشقش باشد.
یک نفر که با او، خود خودش باشد، بی‌هیچ نقابی. 
یک نفر که بی‌هراس از موهای ژولیده و صورت رنگ پریده‌ات،
با‌‌ همان قیافه به آغوشش پناه ببری،
و سر روی شانه‌هایش بگذاری.
زن و مرد هم ندارد.
توی زندگی مرد‌ها هم باید زنی باشد،
که صورت ِ آفتاب خورده و عرق کرده و ته ریش نامنظمشان را به اندازهء صورت ۷ تیغه ء ادکلن زده دوست داشته باشد،
شاید هم بیشتر.…
آدم‌ها توی یک زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهند که برایش درد دل کنند، 
بی‌آنکه بترسند، بی‌آنکه هراس داشته باشند از حرف‌هایشان،
یک نفر که آن‌ها را‌‌ همان طور که هستند دوست داشته باشد،‌‌ همان طور غمگین،‌‌ همان طور شیطان،‌‌ همان طور پر حرف؛‌‌ 
همان طور ساکت،‌‌ همان طور غرغرو و‌‌ همان طور شلخته.
آدمی که وقت ِ امدنش آرام شوی و مثل چشمه از حرف‌های نگفته قُل قُل کنی و بجوشی.
آدمی که ساعت ِ دیدارش بخواهی بدوی جلوی آینه که «نکند مقبولش نباشم» آدم ِ تو نیست.
توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد، 
تو آدم مخصوصِ کدام آدمی؟و که آدم مخصوص توست؟
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:19
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلگیر که می شوی دوست دارم تمام جاده ها چالوس من باشند ! مسیرت را به گردنم بیندازند ... تا بی آنکه از کوله ات، قدم به قدم برایم نشانی بیفتد ادامه ات دهم من، رد پایت را از سر راه نیاورده ام ! که با پاشنه هر سیندرلایی پایکوبی کنم من تو را با تمام بی کسی ام کشف کرده ام وقتی که چشم هایت نگهبان ِرشوه نگیر و خواب آلود ناشناخته هایت بود تو را دزدیدم از تقدیر و پیش خدا انکار کردم داشتنت را تا به بهانه ی عدالت خنده هایت را به مساوات تقسیم نکند ...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:10
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
می شود بیست سال قبل عاشقت باشم؟ آن گاه که خوانش نامه هایت ترس و لذت را به جان هم بیندازد آن روز که تلفن عمومی خصوصی ترین محفل عاشقانه هایمان باشد و یا زنگ آخر مدرسه شروع مشق چشم هایت .
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:06
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وقتی دستت در دستم بود
وقتی سرت روی شانه ام بود
من بفکر هرچیزی غیر از تو بودم
اعتراف میکنم
امروز که تنهایم
در ارزوی یک لحظه
از ان ساعتهای رویایی
میسوزم میسوزم
آه که زود دیر شد
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:00
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک بار که تنها بمانی ...
یک بار که بشکند ...
دلت ...
غرورت ...
اعتمادت ..
همین یک بار ها کافیست تا یک عمر ..
از پشت نگاهی ترک خورده به آدمها بنگری ...
انقدر تیز و برنده میشوی که ...
باید تابلوی ورود ممنوع را به خودت نصب کنی ..
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 11:41
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



گفت خیلی میترسم؛




گفتم چرا ؟




گفت چون از ته دل خوشحالم ...




این جور خوشحالی ترسناک است…




پرسیدم آخه چرا ؟




جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد




سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!









"خالد حسینی"

رمان معروف بادبادک باز


دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 21:20
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

همیشـــه نمـــے شود خود را به بـــے خیـــالـــے زد و گفــــت :

تنهــــا آمده ام ؛ تنهـــا مـــیروم …

یڪــ وقـــت هــایـــے , شایـــد حتـــــے براے ساعتـــے یا دقیــقه اے ؛

ڪــم مــی آورے …

دل وامانـــده ات یــڪــ نفـــر را مـــــے خواهــد

ڪـــــﮧ تـــا بینهـــــ ـایـــت عاشقانه دوستـــَش بدارے …!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 21:18
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تمام نیمکتهای پارک دو نفره اند...



بی خیال...




به درخت تکیه میدهم...


دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 21:16
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




اگرفکرمیکنی که رفتنت باعث شکستنم می شه اگر فکر میکنی که بعد از رفتنت اشک میریزم

اگر فکر میکنی بانبودت لحظه هام خالی میشه اگر فکر میکنی هر لحظه دلم برات تنگ میشه اگر فکر

می کنی بی تو میمرم درست فکر می کنی تو که میدونی نبودت وتاب نمیارم پس بمون!


دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 20:33
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ایـن شـــب هـا دیـگـر بــه
خـوابــــم نـمـی آیـی بـه
تـو حـق مـیـدهـــــم
هـــمـخـوابــی بـا
دیـگـران وقـتـت را گــــرفـت.......


دیدگاه  •   •   •  1392/08/23 - 20:10
+3