♥ نگار ♥
هر آدمی توی زندگی یک نفر بخصوص را میخواهد.
یک نفر که بیقید و شرط عاشقش باشد.
یک نفر که با او، خود خودش باشد، بیهیچ نقابی.
یک نفر که بیهراس از موهای ژولیده و صورت رنگ پریدهات،
با همان قیافه به آغوشش پناه ببری،
و سر روی شانههایش بگذاری.
زن و مرد هم ندارد.
توی زندگی مردها هم باید زنی باشد،
که صورت ِ آفتاب خورده و عرق کرده و ته ریش نامنظمشان را به اندازهء صورت ۷ تیغه ء ادکلن زده دوست داشته باشد،
شاید هم بیشتر.…
آدمها توی یک زندگی یک نفر بخصوص را میخواهند که برایش درد دل کنند،
بیآنکه بترسند، بیآنکه هراس داشته باشند از حرفهایشان،
یک نفر که آنها را همان طور که هستند دوست داشته باشد، همان طور غمگین، همان طور شیطان، همان طور پر حرف؛
همان طور ساکت، همان طور غرغرو و همان طور شلخته.
آدمی که وقت ِ امدنش آرام شوی و مثل چشمه از حرفهای نگفته قُل قُل کنی و بجوشی.
آدمی که ساعت ِ دیدارش بخواهی بدوی جلوی آینه که «نکند مقبولش نباشم» آدم ِ تو نیست.
توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد،
تو آدم مخصوصِ کدام آدمی؟و که آدم مخصوص توست؟
در کافه تنهایی
هر آدمی توی زندگی یک نفر بخصوص را میخواهد.
یک نفر که بیقید و شرط عاشقش باشد.
یک نفر که با او، خود خودش باشد، بیهیچ نقابی.
یک نفر که بیهراس از موهای ژولیده و صورت رنگ پریدهات،
با همان قیافه به آغوشش پناه ببری،
و سر روی شانههایش بگذاری.
زن و مرد هم ندارد.
توی زندگی مردها هم باید زنی باشد،
که صورت ِ آفتاب خورده و عرق کرده و ته ریش نامنظمشان را به اندازهء صورت ۷ تیغه ء ادکلن زده دوست داشته باشد،
شاید هم بیشتر.…
آدمها توی یک زندگی یک نفر بخصوص را میخواهند که برایش درد دل کنند،
بیآنکه بترسند، بیآنکه هراس داشته باشند از حرفهایشان،
یک نفر که آنها را همان طور که هستند دوست داشته باشد، همان طور غمگین، همان طور شیطان، همان طور پر حرف؛
همان طور ساکت، همان طور غرغرو و همان طور شلخته.
آدمی که وقت ِ امدنش آرام شوی و مثل چشمه از حرفهای نگفته قُل قُل کنی و بجوشی.
آدمی که ساعت ِ دیدارش بخواهی بدوی جلوی آینه که «نکند مقبولش نباشم» آدم ِ تو نیست.
توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد،
تو آدم مخصوصِ کدام آدمی؟و که آدم مخصوص توست؟