♥ نگار ♥
در کافه تنهایی
اینجا منه بی او...
باشعرهایم ناله ها میکنم...
و اما از عشق برباد رفته ی رویاهایم میپرسی؟….
نمیدانم کجای این آسمان آبی ...
اما با پسرکی زندگانی میکند…
و نمیداند عشق قدیمی اش پس از سالها…
هنوز هم آرام آرام درخودش میشکند...
میریزد… میمیرد…..
میمیرد اما صد افسوس که جان نمیدهد….
و نیست دستان دخترک قصه اش که...
حتی شکسته هایش را بنوازد…!!
باشعرهایم ناله ها میکنم...
و اما از عشق برباد رفته ی رویاهایم میپرسی؟….
نمیدانم کجای این آسمان آبی ...
اما با پسرکی زندگانی میکند…
و نمیداند عشق قدیمی اش پس از سالها…
هنوز هم آرام آرام درخودش میشکند...
میریزد… میمیرد…..
میمیرد اما صد افسوس که جان نمیدهد….
و نیست دستان دخترک قصه اش که...
حتی شکسته هایش را بنوازد…!!