کافه تنهایی
دسته:شعر و ادبیات
53 کاربر

3174 پست

       
اشعار خودم و دیگران
سخنان بزرگان
جملات عاشقانه
حرفهای دلتنگی
سخنان فلاسفه
------------------
پسندیدم یادت نره

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

کافه تنهایی

گروه عمومی · شعر و ادبیات· 53 کاربر · 3174 پست
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دِلـَـــــمــ ؛

گـ ـاهے میــگیـــ ـرَد !

گـ ـاهے میــ ـسوزَد !

و حَتے گــ ـاهے ،

گــ ـاهے نـَ ـه خِیــلے وَقتـــ هـ ـا

میـــ ـشِکَند !

امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَـ ـد ...

دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 15:40
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
93582443173400097642.jpg


خراب شود شهر خفته‌ی بخت من

كه بر سنگفرش آن

تو با دیگری نفس كشیده‌ای و آب از آب تكان نخورده است
.
.
عشق من چه ساده قسمت دیگران شدی




دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 15:39
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
"چشم انتظاری نیروی جاذبه ی قویی است"
منتظر چیزهایی باش که میخواهی.
انتظار چیزهایی را که نمیخواهی نداشته باش.
تمام فکر و حواس و احساست را بر روی خواسته های زیبایت بگذار...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 15:33
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ما را دم مرگ، آبرو باشد کاش

با دوست مجال گفتگو باشد کاش


عمری به هوای دل خود زیسته ایم


جان دادن ما برای او باشد کاش
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 15:16
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلـــــــــم این روزا یکی رو میخواد که منو بفهمه...
کسی که درد تنهایی رو کشیده باشه...
کسی که هر وقت دلم بگیره باهام بیاد بیرون...
کسی که خــــــــاص تر از همه مخاطبا باشه...
کسی که قدر خوبیامو بدونه...
کسی که مثل خودم حالش از لفظ دوست اجتماعی بهم بخوره...
یه رفیق خوب... یه انسان...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 15:12
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
درنگ
عجب دنیای عجیبیست!
رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود
زمانی که گفتی”برو”
چقدر عاشقانه می شد ، اگر نقطه اش بالا بود . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 15:01
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ســال هـا پیــش ،


 


"مـادرم"، در حالی کـه زانـو زده بود،


 


آرام بنــد کفـش هایم را می بســتُ


 


مـی گفت ، نگاه کن، سخت نیست،


 


ایـن راحت ترین گِـره ی زندگی توســت، 


 


 


و آن روز 


 


مـن بــا اولـین گِــره ی زندگیَـم آشِنا شــدم،


 


گِــره ی کوچک کـودکی ، بـا من بزرگ شد،


 


از بـــدِ روزگار بعد هــا کور شد،


 


ناخواسته هَـر بار چَنـگی بر زندگیَــــــم زد،


 


ای کــاش...


 


ای کــاش کفشهایــــم چَسبی بــود...

دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:51
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بیرحمی ام را ببین

صورتت بوی باران میدهد


انگار خاطره ای رد شده است


میدانم هوای خاطرت مرا میخواهد


وتو را بی انکه خواسته باشم


به گریه انداختم


بوی بارانت را از دور هم حس میکنم


چشمانت آوای نبودنم را میخوانند


میترسم طوفانی شوی


و به صلیب کشیده شوی


صدای بارانت و سردی هوایت


مرا به خوردن چای میکشاند


یک فنجان چای.....


 و حس کردنت از دور


 که زجر نبودنم را میکشی


توبدان


تمام اینها


آرامم میکنند
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:39
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو عاشقانه ترین فصل از کتاب منی
غنای ساده و معصوم شعر ناب منی

رفیق غربت خاموش روز خلوت من
حریف خواب و خیال شب شراب منی

تو روح نقره یی چشمه های بیداری
تو نبض آبی دریاچه های خواب منی

...ــ سیاه و سرد و پذیرنده ــ آسمان توام
ــ بلند و روشن و بخشنده ــ آفتاب منی

مرا بسوی تو جز عشق بی حساب مباد
چرا که ماحصل رنج بی حساب منی

همیشه از همه پرسیده ام ، رهایی را
تو از زمانه کنون ، بهترین جواب منی

دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید
تویی که نقطه پایان اضطراب منی

گُریزی از تو ندارم ، هر آنچه هست ، تویی
اگر صواب منی یا که ناصواب منی
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:34
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلــــــــــــــــم

یک مزرعه می خواهد

یک تو

یک من

و گندم زاری طلایی رنگ

 که هوایش آکنده از عطر تو باشد Remove Link
دیدگاه  •   •   •  1392/08/24 - 12:24
+4