حــرفـــهــای دلــتــنگــی
دسته:فاقد دسته بندی
51 کاربر

1643 پست

       
دلتنگیات رو بنویس...

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

حــرفـــهــای دلــتــنگـ..

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 51 کاربر · 1643 پست

ارسالهای حــرفـــهــای دلــتــنگــی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهـی بایــد بـا "تــنهــایــی" بسازیم تـــن هـــای" دیگر بــا هـــم بـسـازن
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 16:04
+2
محمد
محمد


به سلامتی بارون
که معلوم نیست
چند گیگ حافظه داره
که اینهمه خاطره توش جا شده...!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 08:54
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بــــرای چشمانـــم نـمـــاز بــاران بـخــوان

بغض کرده ... ابـــریست... امـــا نمــی بــــــارد
شب خوش بچه ها{-60-}{-60-}
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 23:06
+6
محمد
محمد

یه حس گنگ
یعنی هنوز بوی عطرش میاد ....
اونوقت تو ،
با یه حال خراب ،
بری تو اتاقت ..
همینجوری الکی چشماتو ببندی و یه آهنگ play کنی ؛
و صدایی تو گوشت همون حال خراب رو نجوا کنه ....
+ عطرتو حس میکنم همین حوالی ...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 22:49
+7
محمد
محمد

برای ماندن تو من بهانه ای دارم، کنار برگ گل یاس خانه ای دارم، برای دیدنت امشب چه ها نخواهم کرد، بیا که بهتر از آن آشیانه ای دارم.
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 22:40
+7
محمد
محمد
دوست دارم همه شب گریه کنم بارانی، غزلی از تو بگویم همه جا پنهانی، دوست دارم صدف ثانیه هایم باشی، تا تماشا کنم آن چهره ات ای نورانی...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 22:25
+6
محمد
محمد

هرازگاهی زنگی بزن
سراغی بگیر
پیامی بده
احوالی بپرس
خیلی نگذشته است از روزهایی که نفست بودم!
گله ای نیست؛
خودم آرزو کردم که به هر چه دوست داری برسی!
"تو" هم به "او" رسیدی ..
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 21:50
+6
محمد
محمد
 
همچو مردابی که رنگین است از سرخی خون وقت غروب
میتراود لحظه های تلخ و مرده در دلم
می نشیند بار غصه از نگاه غافلم
من که چون تک شاخه ی یک تک درختم
درمیان کوچه های تنگ غربت تیره بختم
من که در دروازه های خستگی تنها نشستم
از تمام روز های عمر رفته گیج و خسته ام
میزنم سدی به بغض در گلویم
نشکند تا نشنود دشمن صدای گریه ام را
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 18:43
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



پـــایــیـــز اســـتـــ ؛
انـــار نیــســتــم کــه بــرســم بــه دســـتــهــای تـــو
بــرگـــم…
پــر از اضـــطـــرابــ افـــتـــادنــــم


دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 16:45
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امید زارع , 9438

کاش وقتای تنهایی یکی از تو ســآیـ ه

مثـل پسرخـآلـ ه میگفت :
نـــون بگیـرم (؟)

نفت بگیــرم (؟)
دلت گـرفتـ ه (؟)
منم میگفتم : آره ...
بعـد فقط مے نشست کنـآرمو "سکـــــوت" مے کرد (!)

منم مث کلآه قـرمــزے سـرمو مے ذاشتمــ رو "زانـــوش" ...

دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 16:12
+4