یه حس گنگ یعنی هنوز بوی عطرش میاد .... اونوقت تو ، با یه حال خراب ، بری تو اتاقت .. همینجوری الکی چشماتو ببندی و یه آهنگ play کنی ؛ و صدایی تو گوشت همون حال خراب رو نجوا کنه .... + عطرتو حس میکنم همین حوالی ...
هرازگاهی زنگی بزن سراغی بگیر پیامی بده احوالی بپرس خیلی نگذشته است از روزهایی که نفست بودم! گله ای نیست؛ خودم آرزو کردم که به هر چه دوست داری برسی! "تو" هم به "او" رسیدی ..
همچو مردابی که رنگین است از سرخی خون وقت غروب میتراود لحظه های تلخ و مرده در دلم می نشیند بار غصه از نگاه غافلم من که چون تک شاخه ی یک تک درختم درمیان کوچه های تنگ غربت تیره بختم من که در دروازه های خستگی تنها نشستم از تمام روز های عمر رفته گیج و خسته ام میزنم سدی به بغض در گلویم نشکند تا نشنود دشمن صدای گریه ام را