ebi_souri - پاتوق دانشجویان ایران

دوستان

گروه ها

در پي ممنوعيت حضور خانومها در پيست هاي اسكي بدون سرپرست قانوني ( همسر يا پدر ) اونايي كــه دوســت دارن بـــرن اســـكــــي در خــــدمــتـــشـــونـــيـــم ... نقش شوهر رو بازي مي كنيم ... اول از همه يه شارژ 2000 توماني ايرانسل مسيج ميكني تا 48 ســاعت بــــعـــدش زنــــگ مــيـــزنـــم بـــهـــت باهـــات قــــــرار مـــــــيــــــــزارم ... اگه ماشين خودم بيارم 30000 تومان مــيگيرم ،اگه ماشين خودت بياري 25000 تومان ميگيرم ، اگه دو نفرين ميتونم واسه يكيتون بابا شم واسه اونيكي شوهر كه اينجوري با تخـــفــيـــف مـــيـــشـــه 50000 تومـــان ... اگه با تريپ و قيافت هم حال كنم دفـــعــه بـــعـــد مـجــاني ميام باهات ... مسيج الكي نزنين كه جواب نميدم !!! :)))))))))

امتياز پروفايل

[بروز رساني]

+35

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

322.04

مشخصات

موارد دیگر

	آفلاين مي باشد!
	بازديد توسط کاربران سايت » 25867
	ebrahim
	490 پست
	مرد - مجرد
	1370-04-17
	حالت من: عصبانی
	فوق ديپلم
	رستوران
	اسلام
	ايران - تهران
	با خانواده
	نرفته ام
	نميکشم
	1100
	177 - 65
	ebi_souri110@yahoo.com
	09372301203

توسط اين کاربران ايگنور شده است

دوستان

(104 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(24 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

ebrahim

بروز شده ها اطلاعات گالري دوستان گروه ها پروژه ها RSS

همه پست‌ها توئیت‌ها فید RSS

ebrahim

وقتی شیری طعمه اش را با آمدن لاشخورها رها میکند،
نشان ترس نیست...
بلکه باورش این است که طعمه اش دیگر ارزش خوردن ندارد.

دیدگاه •

•

• 1390/12/3 - 21:08

ebrahim

میانگین سرعت اینترنت در افغانستان ۸ رتبه، عراق ۱۰رتبه، مغولستان ۱۲۰رتبه و قرقیزستان ۱۱۵رتبه بالاتر از ایران است

[ستاد قدرداني از عمه، مادر، خواهر و نوامیـس وابسته ی وزیر ارتباطات]

دیدگاه •

•

• 1390/12/3 - 20:58

ebrahim

مناجات یک لر با خدا:خدایا میدونم منو دوس داری ولی من نامزد دارم

3 دیدگاه •

•

• 1390/12/3 - 20:57

دیدگاه

ronak

chi shod az lora gofti

1390/12/3 - 20:58

ebrahim

dg,migan khahi nashavi rosva hamrange jamat sho

1390/12/3 - 21:05

ronak

{-37-}

1390/12/3 - 21:06

ebrahim

تبلیغات قدیمی

دیدگاه •

•

• 1390/12/3 - 15:57

ebrahim

تبلیغات قدیمی

دیدگاه •

•

• 1390/12/3 - 15:50

ebrahim

حکایت رفاقت من با تو ، حکایت "قهوه" ایست ، که امروز به یاد تو ... ... تلخِ تلخ نوشیدم ! که با هر جرعه ، ... بسیار اندیشیدم ، که این طعم را دوست دارم یا نه ؟! و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن ، که انتظار تمام شدنش را نداشتم ! و تمام که شد ، فهمیدم ، باز هم قهوه می خواهم ! حتی ، تلخِ تلخ‬

دیدگاه •

•

• 1390/12/3 - 15:39

ebrahim

يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد.

ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد.
از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوي، يکى از موهايم سفيد مى‌شود.دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده!

دیدگاه •

•

• 1390/12/3 - 15:31