fereshte
کوتاه ترین داستان دنیا.................................. روزی روزگاری خدا ما را افرید تا ادم باشیم ! قصه ی ما به سر رسید خدا به خواستش نرسید
fereshte
سختی تنهایی رو وقتی فهمیدم ک دیدم مترسک به کلاغ میگه: هرچی دوس داری نوکم بزن فقط تنهام نزار
fereshte
وجدانت را مجبور نکن تا نفهمد آنچه را که می بیند
آخرین ویرایش توسط
fereshteh در [1393/01/11 - 23:28]
fereshte
خدایا یادت هست ؟؟؟ دستشو گرفتم آرو پیشت گفتم:من اینو میخوام گفتی: این خیلی کمه بهتر ازینو برات کنار گذاشتم پامو کوبیدم زمین گفتم من همینو میخوام گفتی : آخه..... آخه........ قول اینو به یکی دیگه دادم
fereshte
زمانی ک خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شدند پیر شدنت شروع میشود................
fereshte
همچون ساعت شنی شده ام که نفسهای آخرش رامیزند والتماس میکند یکی پیدا شود و برش گرداند من هم... نه...! ! لطفا برم نگردانید !!! بگذارید تمام شوم
fereshte
دختر:دوست دختر جدیدت خوشکله؟(تو دلش:آیا واقعا از من خوشکلتره پسر:آره خوشکله(تو دلش:اما تو هنوز زیباترین دختری هستی که من میشناسم دختر:شنیدم دختر شوخ طبع وجالبیه( درست اون چیزی که من نبودم پسر: آره همینطوره(ولی در مقایسه با تو اون هیچی نیست دختر:خب پس امیدوارم شما دوتا باهم بمونید(کاش ما دوتا باهم میموندیم) پسر:منم برات آرزوی خوشبختی دارم(چرااین پایان رابطه ی ما شد؟ دختر:خب...من دیگه باید برم(قبل ارینکه گریه ام بگیره پسر:آره منم همینطور(امیدوارم گریه نکنی دختر:خداحافظ... ( هنوز دوست دارم و دلم برات تنگ میشه پسر: باشه خداحافظ (بخدا ک هیچوقت عشقت از قلبم بیرون نمیره...هرگز ) کاش ما آدما حرف دلمونو میزدیم....
fereshte
آغوشی باش و مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کن
fereshte
من..؟! چه دو حرفیه وسوسه انگیزیست... این منم ! نه زیبایم نه مهربانم... و نه محتاج نگاهی...! فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست...فقط برای خودم هستم...خوده خودم ! مال خودم ! صبورمو عجول !! سنگین.. سرگردان... مغرور...قانع...با یک پیچیدگی ساده ومقداری بی حوصلگیه نه چندان تلخ!!! وبرای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت آدمی: هیچ ندارم راهت را بگیرو برو حوالی ما توقف ممنوع است
آخرین ویرایش توسط
fereshteh در [1393/01/11 - 21:19]
خوب بخوابی رفیق............
1393/01/11 - 23:52