قصۀ شیرین
مهرورزان ز زمان های کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که در آنجا که تویی
برنیاید دگر آواز زِ من!
ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد
هر چه میلِ دلِ دوست،
بپذیریم به جان؛
هر چه جز میلِ دلِ او،
بسپاریم به باد!
آه!، باز این دل سرگشتۀ من
یاد آن قصه شیرین افتاد:
بیستون بود و تمنای دو دوست.
آزمون بود و تماشای دو عشق.
در زمانی که چو کبک،
خنده می زد شیرین،
تیشه می زد فرهاد!
نه توان گفت به جانبازیِ فرهاد: افسوس،
نه توان کرد ز بیدردیِ شیرین فریاد.
کار شیرین به جهان شور بر انگیختن است!
عشق در جان کسی ریختن است!
کار فرهاد، برآوردن میلِ دلِ دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه درآویختن است.
رمز شیرینی این قصه کجاست؟
که نه تنها شیرین، بی نهایت زیباست
آن که آموخت به ما درس محبت می خواست:
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی،
تبو تابی بُودَت هر نفسی.
به وصالی برسی یا نرسی!
سینه بی عشق مباد
(فریدون [!])
هر که با ما نیست ...
گفته می شد: "هر که با ما نیست با ما دشمن است!"
گفتم: آری، این سخن فرمودۀ اهریمن است!
اهل معنا، اهل دل، با دشمنان هم دوستند،
ای شما، با خلق دشمن، قلبتان از آهن است؟
(فریدون [!])
ایران، این مرز پر گوهر
در تصاویر حکاکی شده بر سنگ های تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست، هیچکس سوار بر اسب نیست، هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید، هیچکس سرافکنده و شکست خورده نیست، هیچ قومی بر قوم دیگر برتر نیست و هیچ تصویر خشنی در آن وجود ندارد. از افتخارهای ما ایرانیان این است که هیچگاه برده داری در ایران مرسوم نبوده است. در بین صدها پیکره تراشیده شده بر سنگ های تخت جمشید حتی یک تصویر برهنه و عریان وجود ندارد.
چینی نیست!ایرانیه!!
1390/12/28 - 13:08جنسش هم تقریبا مرقوبه!!
یکم بد فرم هست ولی سالمه!!!
خب اشکال نداره همونم قبوله...مبارکه
1390/12/28 - 13:12این نظر گذاشتن قسمت دیدگاه ها بیشتر حال میده تا پست گذاشتن
1390/12/28 - 13:20 ( لايک توسط 2 کاربر )
1390/12/28 - 13:47 ( لايک توسط 2 کاربر )آره خیلی حال میده!!
الکی الکی هم امتیاز میده!!!