اگر چه پیر اگرچه خمیده ام بابا دوباره بر سر خاکت رسیده ام بابا رسیده ام که بگویم چه آمده به سرم رسیده ام که بگویم چه دیده ام بابا ببین که پیرتر از روز قبل آمده ام نفس نفس ز فراغت چکیده ام بابا بخوان ز چشم کبودم که چند روزی هست که روی دختر خود را ندیده ام بابا از آن زمان که به دنبال مرتضی در خون میان مردم شهرت دویده ام بابا ببین که زخم جسارت نشسته بر رویم ببین که طعم حرارت چشیده ام بابا دلم هوای تو و یاد محسنم کرده مرا ببر به کنارت بریده ام بابا
خوش اومدی دوست عزیز
1393/03/20 - 08:30