مردي در خانهاي ميرود و از پسر صاحبخانه طلب آب ميكند. پسر كاسهاي پر از آب آورده، به دست مرد ميدهد. ناگهان كاسه از دست مرد ميافتد و ميشكند. مرد خجل و شرمنده شروع به عذرخواهي ميكند. پسرك هم براي اينكه دل او را به دست آورد ميگويد: عيب نداره، به بابام ميگم يه كاسه ديگه واسه سگمون بخره!
بهمن و علی(اصفهانی) سرباز بودن. بهمن ميميره، علی ميره برای خانواده بهمن تلگراف بزنه که بهمن مرده. مسئول تلگرافخونه میگه: هر کلمه هزار تومان، برای تاريخ و امضا هم پول نمیگيريم. علی میگه بنويس: بهمن تير خرداد مرداد !
پسرها: ۱- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک. ۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن. ۳- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن. ۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن........دخترها: ۱- با ماشین میرن دم بانک. ۲- به خودشون عطر میزنن. ۳- احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن. ۴- در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن. ۵- در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن. ۶- بلاخره ماشین رو پارک میکنن. ۷- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن. ۸- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه. ۹- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون. ۱۰- دنبال کارت عابربانکشون میگردن. ۱۱- کارت رو وارد دستگاه میکنن. ۱۲- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن. ۱۳- کد رمز رو وارد میکنن. ۱۴- ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن. ۱۵- کنسل میکنن. ۱۶- دوباره کد رمز رو میزنن.