گفتم: خدايا سوالي دارم گفت: بپرس...... ...... گفتم: چرا هر موقع من شادم، همه با من ميخندن، ولي وقتي غمگينم كسي با من نميگريد ؟ گفت: خنده را براي جمع آوري دوست و غم را براي انتخاب بهترين دوست آفريدم. ----------------------------------------- Like یادتون نره.

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+66

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 47585
saman
1970 پست
مرد - مجرد
1371-03-25
حالت من: عصبانی
فوق ديپلم
دانشجو
اسلام
ايران - تهران - تهران
با خانواده
نرفته ام
نميکشم
دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شرق
کامپیوتر-نرم افزار-در حال گذراندن دوره(MCITP)
فلسفه و آهنگهای غمگین و رانندگی حرفه ای و ریس تو خیابون و...
k750i
ندارم
177 - 75
mstech.ir
noblem2011@yahoo.com
09367586304

اينها را ايگنور کرده است

توسط اين کاربران ايگنور شده است

دوستان

(161 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(20 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

saman
saman
سه چیز را با احتیاط بردار:

قدم،قلم، قسم!

سه چیز را پاک نگه دار:

جسم،لباس،خیال

از سه چیزکار بگیر:

عقل،همت، صبر!

از سه چیز خود را دورنگهدار:

افسوس، فریاد، نفرین!

سه چیز را آلوده نکن:

قلب، زبان، چشم!

اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن:

خدا، مرگ و دوست.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 16:36
+4
saman
saman
حوالی رویاهایم که قدم می زنم !
میبینم خیابان را با بوی باران دوست دارم .
خودم را با بوی تو ...!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 16:33
+3
saman
saman
زنان پایین شهر

ریاضی دانان بزرگی هستند

آخر هیچ ارشمیدسی نمیتواند

نیم کیلو گوجه را

به نام آبگوشت

بین سیزده نفر تقسیم کنــد ........{-33-}{-33-}{-33-}{-33-}{-33-}{-33-}
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 16:17
+4
saman
saman
آه عزیزکم ...



چه عشوه های دست نخورده ای



برایت نگه داشته ام ...!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 16:13
+3
saman
saman
هرگز شادي آدمها را از ميزان خنده هايشان نسنجيد

هرگز تنهايي آدمها را از تعداد دوستانشان قضاوت نكنيد

هرگز تحمل آدمها را از ميزان ايستادگي شان تخمين نزنيد

هرگز...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 16:03
+3
saman
saman
صدایت میزنم ...


پرستوها لال میشوند .


نگاهت میکنم ...


شب رنگش را به چشمان تو میبخشد .


دست هایت را


میگیرم ...


خورشید جلوی پاهای من زانو میزند .


در آغوشت آمدم ...


دیگر ادامه ی شعر یادم رفت....
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 15:51
+3
saman
saman
ديگر دير است!


خيلی دير!


برای اينكه يادت بيافتد دوستم داری...


ديگر دير است!


برای اينكه بفهمی عاشقم بوده ای


ديگر دير است !


و دير يعنی حالا كه با خاطره هايت


... بيشتر از حضورت


خو گرفته ام...


دير يعنی حالا



كه آرامم بی تو


دير آمدی بانو ...!
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/5 - 15:40]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 15:40
+5
saman
saman
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.

اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...

آن جا که در میان خاک خوابیدی؛

«سنگ تمام» را می گذارند و می روند ...!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 15:37
+2
saman
saman
نسلی هستیم که هرگز در آینده

نخواهیم گفت:

کجایی جوانی که یادش بخیر!!!

هیچ یاد خیری نداریم...{-33-}{-33-}{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 15:25
+5
saman
saman
چهره ی عاشق را در مرداب دیدن , زیباست

گل تنهای عاشق را بین خار های فراوان دیدن , زیباست

تکه ابر مستی را بین آسمان دیدن , زیباست

نور محوی را در تاریکی ها دیدن , زیباست

لکه خون ها را بر روی زمین دیدن , زیباست

گریه چشمان بین باران دیدن , زیباست

همه چی زیباست به جز لحظه ای که بفهمی زشت چیست

زشت یعنی فرق بین روح های ما
دیدگاه  •   •   •  1392/04/5 - 15:15
+2