گفتم: خدايا سوالي دارم گفت: بپرس...... ...... گفتم: چرا هر موقع من شادم، همه با من ميخندن، ولي وقتي غمگينم كسي با من نميگريد ؟ گفت: خنده را براي جمع آوري دوست و غم را براي انتخاب بهترين دوست آفريدم. ----------------------------------------- Like یادتون نره.

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+66

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 47209
saman
1970 پست
مرد - مجرد
1371-03-25
حالت من: عصبانی
فوق ديپلم
دانشجو
اسلام
ايران - تهران - تهران
با خانواده
نرفته ام
نميکشم
دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شرق
کامپیوتر-نرم افزار-در حال گذراندن دوره(MCITP)
فلسفه و آهنگهای غمگین و رانندگی حرفه ای و ریس تو خیابون و...
k750i
ندارم
177 - 75
mstech.ir
noblem2011@yahoo.com
09367586304

اينها را ايگنور کرده است

توسط اين کاربران ايگنور شده است

دوستان

(161 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(20 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

saman
saman

آه اگر آزادی سرودی می خواند


کوچک


همچون گلوگاه پرنده ای


هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند


سالیان بسیاری نمی بایست


دریافتی را


که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ...

(شاملو)


دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 09:15
+1
saman
saman

دیشب باران قرار با پنجره داشت 

روبوسی آبـــدار با پنجره داشت 


یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد

چک چک،چک چک،چکار با پنجره داشت؟




(قیصر امین پور)


دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 09:03
+1
saman
saman

به هرکسی که می رسی ، می گوید :


آدم فقط یکبار عاشق می شود ..


دروغ است …


تو باور نکن …


مثلاً خود من ، هرروز ، دوباره ، عاشقت می شوم …


آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/27 - 09:03]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 09:01
+1
saman
saman
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
                                 فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ ،تنها، نشیند به موجی
                                 رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب 
                                که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ شیدا 
                               کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد
شب مرگ، از بیم ، آنجا شتابد
                               که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم ، که باور نکردم
                               ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا بر آمد
                               شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی! آغوش وا کن
                                که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 13:21
+4
saman
saman
ولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی 
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس     
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 13:20
+4
saman
saman
در این سرای بی کسی ،کسی به در نمی زند

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند

کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

گذر گهیست پر ستم که اندر او به غیر غم

یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات؟

برو که هیچکس ندا به گوش کر نمی زند 

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم ام سزاست

وگرنه بر درخت تر، کسی تبر نمی زند

                  (هوشنگ ابتهاج)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:39
+4
saman
saman
پرده را برداریم :
بگذاریم که احساس هوایی بخورد
بگذاریم بلوغ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند
بگذاریم غریزه پی بازی برود
کفش ها را بکند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند
چیز بنویسد
به خیابان برود
ساده باشیم
ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت
کار ما نیست شناسایی "راز" گل سرخ ،
کار ما شاید این است
که در "افسون" گل سرخ شناور باشیم ...


(سهراب سپهری)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:37
+4
saman
saman

سفیدی برف را برای روحت

سرخی انار رابرای قلبت

شیرینی هندوانه رابرای عشقت

وبلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم!


آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/24 - 12:34]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:34
+4
saman
saman
دریغ میکنی از من نگاه را حتی

و نیز زمزمه ی گاه گاه را حتی

من و تو ره به ثوابی نمی بریم از هم

چرا مضایقه داری گناه را حتی؟

تو اشتباه بزرگ منی ، ـ ببخشایم

به دیده می کشم این اشتباه را حتی

به من که سبز پرستم چه گفت چشمانت؟

که دوست دارم ـ بخت سیاه را حتی

به دیدن تو چنان خیره ام که نشناسم ـ

تفاوت است اگر راه و چاه را حتی

اگر چه تشنه ی بوسیدن توام ـ ای چشم!

بخواه ، می کُشم این بوسه خواه را حتی

بیا تلالوء شعرم بر آب ها ـ امشب

تراش می دهد الماس ماه را حتی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:31
+3
saman
saman
عشق تو آتش جانا زد بر دل من بر باد غم داد آخر آب و گل من

روي تو چون ديده دل بهتر ز ليلي شد بند زنجير دام مجنون دل من

وصل تو مشكل مشكل ، جان دادن آسان يارب كن آسان اسان، اين مشكل من
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:28
+3