یافتن پست: #چاهی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آیا شـبی برای دلم مـاه می شوی؟
یا باز هم مساوی یک آه می شوی؟

سربـاز زخـم خـورده ی شـطـرنـج عـاشـقی!
یک شب برای دلخوشی ام شاه می شوی؟

با کـام تـشـنـه بر سر چاهی رسیده ام
یوسف ترین ترانه ی این چاه می شوی؟

یک بیت وصف چشم تو ، یک بیت وصف زلف
بـا مـن در ایـن مـشـاعـره همراه می شوی؟

سر می کشد غم از در و دیوار بیت هایم
آیـا شـریـک ایـن غـم جانکاه می شوی؟
دیدگاه  •   •   •  1394/07/23 - 20:35
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری
که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی
تو کجا،کوچه کجا، پنچره ی بازکجا
من کجا ،عشق کجا، طاقت آغاز کجا
تو به لبخند و نگاهی
... من دلداده به آهی
بنشستیم، تو در قلب و من خسته به چاهی
گنه از کیست؟
از آن پنجره باز؟
از ان چشم گنه کار؟
از آن خنده معصوم؟
از آن لحظه دیدار؟





دیدگاه  •   •   •  1392/07/30 - 17:42
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیدن

یک پنجره که مثل حلقۀ چاهی

در انتهای خود به قلب زمین می رسد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را

از بخشش شبانۀ عطر ستاره های کریم

سرشار می کند.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/9 - 16:20
+1
saeed
saeed
تنهـایی من عمیق ترین جای دنیاســت !


 


 تمامی ندارد . . .


 


 برادران یوســف هم ترسیدند


 


 از عمق چا

 به دنبال چاهی دیگر رفتند ! .
دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 12:39
+1
roya
roya




نشسته ام. کجا؟

کنار همان چاهی که تو برایم کندی.

عمق نامردی ات را اندازه می گیرم!




1370781467516243_large.jpg



دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 10:46
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
خیلی گشتیم

از همین پیشِ پا

تا آن همه پسین‌های دور

که در مِه به شب می‌زدند،

میان راه چیزهای عجیبی دیدیم

خطهای ناخوانا

سنگ‌قبرهای شکسته

سکوت، ماه، علف‌های شعله‌ور

رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

راه‌بلدِ خسته‌ی ما می‌گفت

اینجا همیشه پسین‌های ساکتی دارد.

ما سردمان بود

همراهان ما ترسیده بودند

از راسته‌ی گهواره فروشانِ شهر

تا خانه‌ی گورکنانِ آسوده ... راهی نبود.

ما مجبور بودیم تمامِ آن راهِ رفته را

دوباره برگردیم،

اما یک عده بی‌جهت در سایه‌سارِ‌ قندیلها

نه می‌آمدند، نه می‌رفتند

همان جا با بیل و کلنگِ گِل‌آلودشان در دست

بر و بر ... فقط نگاهمان می‌کردند

بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب می‌آمد

انگار هر کدام از دیگری و دیگری از دیگری می‌ترسید

یکیشان پرنده‌ی سَربُریده‌ای

لای پیراهن خود پنهان داشت

پشتِ کلوخهای کافور و یخ

رَدِ چیزی شبیهِ خوابِ انار چکیده بود

می‌گفتند گریه‌های کسی را

در نَم و نایِ چاهی دور شنیده‌اند!

حالا این انارِ عفیف

غمگین‌ترین بیوه‌ی اردی‌بهشتِ بی‌رویاست.

راه‌بَلدِ خسته‌ی ما می‌گوید

دقت کنید

صدای کندنِ گور می‌آید

این وقتِ شب انگار

کسی دارد خاطراتش را دَفنِ دریا می‌کند.

ما سردمان بود

خطهای ناخوانا، سکوت

سنگ‌قبرهای شکسته، ماه

علف‌های شعله‌ور، رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

ما خیلی گشتیم

بالای همه‌ی مزارهای جهان

فقط کمانچه‌زنی کور نشسته بود

داشت چیزی می‌خواند:

خوابِ انار!

خوابِ انار!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/31 - 21:08
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

آه کردم چون رسن شد آه من گشت آویزان رسن در چاه من آن رسن بگرفتم و بیرون شدم شاد وزفت و فربه وگلگون شدم در بن چاهی همی بودم زبو در همه عاتم نمی گنجم کنون آفرین ها بر تو باد ای خدا ناگهان کردی مرا از غم جدا

دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 11:48
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
 

خیلی گشتیم

از همین پیشِ پا

تا آن همه پسین‌های دور

که در مِه به شب می‌زدند،

میان راه چیزهای عجیبی دیدیم

خطهای ناخوانا

سنگ‌قبرهای شکسته

سکوت، ماه، علف‌های شعله‌ور

رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

راه‌بلدِ خسته‌ی ما می‌گفت

اینجا همیشه پسین‌های ساکتی دارد.

ما سردمان بود

همراهان ما ترسیده بودند

از راسته‌ی گهواره فروشانِ شهر

تا خانه‌ی گورکنانِ آسوده ... راهی نبود.

ما مجبور بودیم تمامِ آن راهِ رفته را

دوباره برگردیم،

اما یک عده بی‌جهت در سایه‌سارِ‌ قندیلها

نه می‌آمدند، نه می‌رفتند

همان جا با بیل و کلنگِ گِل‌آلودشان در دست

بر و بر ... فقط نگاهمان می‌کردند

بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب می‌آمد

انگار هر کدام از دیگری و دیگری از دیگری می‌ترسید

یکیشان پرنده‌ی سَربُریده‌ای

لای پیراهن خود پنهان داشت

پشتِ کلوخهای کافور و یخ

رَدِ چیزی شبیهِ خوابِ انار چکیده بود

می‌گفتند گریه‌های کسی را

در نَم و نایِ چاهی دور شنیده‌اند!

حالا این انارِ عفیف

غمگین‌ترین بیوه‌ی اردی‌بهشتِ بی‌رویاست.

راه‌بَلدِ خسته‌ی ما می‌گوید

دقت کنید

صدای کندنِ گور می‌آید

این وقتِ شب انگار

کسی دارد خاطراتش را دَفنِ دریا می‌کند.

ما سردمان بود

خطهای ناخوانا، سکوت

سنگ‌قبرهای شکسته، ماه

علف‌های شعله‌ور، رَدِ پای باد

و بوی بَدِ باران و آهک و اضطراب ...!

ما خیلی گشتیم

بالای همه‌ی مزارهای جهان

فقط کمانچه‌زنی کور نشسته بود

داشت چیزی می‌خواند:

خوابِ انار!

خوابِ انار!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 23:08
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
بعضی وقتا آدما الماسی تودست دارن بعد چشمشون به یه گردو می افته ،دولا میشن تاگردو رو بردارن ، الماسه می افته تو شیب زمین قل میخوره و عمق چاهی فرو میره ،چی میمونه ؟یه آدمو ، یه دهن باز، یه گردوی پوک و یه دنیا حسرت
دیدگاه  •   •   •  1392/04/7 - 14:46
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
ام...!! کجا؟؟؟ کنار همان که تو ،،، دارم "" "" را اندازه می گیرم... .........
دیدگاه  •   •   •  1392/03/7 - 18:55
+2
صفحات: 1 2 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ