یافتن پست: #اشک

zahra
zahra
وقتی دل ارزش خودش را از دست بدهد و چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشد،
وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی،
وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد گفته باشی،
وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند،
وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند،
وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی،
وقتی احساس کنی تنهاترین هستی،
چشمهایت را ببند و از ته دل بخند که با هر لبخند روحی خاموش جان میگیرد و درخت پیر جوا
دیدگاه  •   •   •  1390/11/22 - 16:00
+5
zahra
zahra
اشکـــهایم که سرازیـــر میشوند
دیری نمی پایدکه قنـدیل می بندد
عجیــب ســـرد است هوای نبودنــــت ..
دیدگاه  •   •   •  1390/11/22 - 15:52
+3
sasan pool
sasan pool
چقدر خوبه روزای بارونی
معلوم نمیشه منتظر تاکسی هستی یا آواره خیابون هایی
بخار دهنته یا دود سیگار
روی گونه هات اشکه یا دونه های بارون...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/22 - 15:29
+2
parnian
parnian
یادمان باشد همیشه:

ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"

کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"

قدری احساسات پشت "به من چه اصلا... "

مقداری خرد پشت "چه میدونم"

واندکی درد پشت "اشکال نداره" وجود دارد
دیدگاه  •   •   •  1390/11/22 - 14:36
+5
ebrahim
ebrahim
دختر هفت ساله: این اتفاق تاسف بار در محله ی جردن رخ داده
5 دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 23:33
+4
عسل ایرانی
عسل ایرانی
شک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی که چنان بدانی…

من درد مشترکم

مرا فریاد کن...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 21:21
+3
عسل ایرانی
عسل ایرانی
تو دیدی اشکو تو چشمام




ولی بازم داری میری




کجای زندگیت بودم




نمی دونم نمی دونی




داره هر لحظه این احساس




توی قلب تو میمیره..




باید کاری کنم شاید




همین لحظه دیگه دیره



بزار باور کنم عشق و




بزار هم رنگ رویا شم



بهم فرصت بده عشقم



دوباره عاشقت باشم



نترسونم از این احساس



من از عشق تو لبریزم



بمونی با تو می سازم




همه دنیامو می دونم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 21:01
+5
مهسا
مهسا
آهای آشناترین غریبه ،

این خنده ها را باور نکن ،

گونه هایم بارداره اشکند
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 20:08
+4
عسل ایرانی
عسل ایرانی
برای خریدن عشق هر که هر چه داشت اورد دیوانه هیچ نداشت گریست گمان کردند چون هیچ ندارد میگرید اما هیچ کس ندانست بهای عشق اشک است.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 18:19
+5
سحر
سحر
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم : پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و
پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن …. چیزی
نیافتم . نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 17:44
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ