یافتن پست: #اشک

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام …
یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته …
کمی زمان لطفا ، به اندازه یک نخ دیگر ، به اندازه قدم های کوتاه عقربه …
یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 23:16
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلم لک زده واســﮧ یــﮧ عاشقانـﮧ آروم . . .
کــﮧ تو رو سفت بغل کنم . .
بذاری ازت گـلــﮧ کنم . . .
از همــﮧ این کابوسهایـی کــﮧ چشم تــــورو دور دیـــدن و آزارم دادن . .
گریــــﮧ کنم و تو اشکامو پاکـــ کنــی . .
...

دلتنگـی هام رو بهونــﮧ کنم . .
سرم رو توی گودی گردنت قایِم کنم . . .
تمام نفســــم رو پر کنم . .
از عطر تنت و آروم بگیرم . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 21:47
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ازتسمشس (Eztesmeshes) یعنی چه؟!

واژه ای که یک مکانیک اصفهانی هنگام اشکال پیدا کردن تسمه اتومبیل به کار می برد!
(فدای اصفهانیا بشم ی تنه)
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 21:23
+1
بهناز جوجو
بهناز جوجو

گاهی دلت از سن و سالت می گیرد میخواهی کودک باشی کودکی به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد و آسوده اشک می ریزد بزرگ که باشی باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی...

دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 17:44
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به سلامتی روزی که
اسمم بیاد رو لب رفیقام
پوزخند بزنن و با پشت دست اشکاشونو پاک کنن و بگن ههههههی
کی فکرشو می کرد....؟!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 22:42
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از فردا
بیشتر مراقب باش
تقاص ِ
اشک های ِ
امشب ِ من
سنگین تراز
تمام روزهایی است
که عاشقانه گریه کردم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 14:45

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟


پسر: آره عزیز دلم


دختر: منتظرم میمونی؟


پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند


پسر: منتظرت میمونم عشقم


دختر: خیلی دوستت دارم


پسر: عاشقتم عزیزم


 


************




بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد.


پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی.


دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه


به همین راحتی گذاشت و رفت؟


پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟


دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد

دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 12:12
+5
roya
roya
پسري که ازت نپرسه کجا ميري؟ کجا مياي؟؟
بهت نگه زودبرو خونه تاشب نشده...
نگه وقتي رسيدي زنگ بزن...
نگه روسري تو بکش جلو...
روزي 10دفه نزنگه...
جلودوستاش دستتو محکم نگيره..!
نگه فقط 5 مين بياجلو در ببينمت...
نبرت برف بازي...
واست پاستيل،عروسک، لواشک،نخره...
اصن "پسر" نيست...
شلغمه.هويجه...
جزء اشياء محسوب ميشه...
اصن ميخوام نباشه
واااالاااااا
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 11:30
+4
*elnaz* *
*elnaz* *

 



باید بازیگر شوم ،






آرامش را بازی کنم …






باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …






باز باید مواظب اشک هایم باشم …






باز همان تظاهر همیشگی : خوبم … ”



دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 23:50
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ای اشک دوباره در دلم درد شدی / تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی




از کودکی ام هر آن زمان خواستمت / گفتند دگر گریه نکن مرد شدی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 22:39
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ