یافتن پست: #اشک

saman
saman

دیگراین ناله هافایده ندارد.حالااشکهایت رابه پای سنگی بریز


که برروی مزارم می گذارند.من رفته ام،


خیلی پیش ازآن که توبه خودبیایی رفته ام.


رفتم تالحظه های تنهایی ام راپشتحصاری ازفراموشی هاپیداکنم.


دیگراین گریه هاوفریادهانه توراتخلیه می کند


ونه مرازنده می کند.


ولی بااین حال قول می دهم همیشه به سراغت بیایم.


هنوزهم باگریه هات می گریم وباخنده هات می خندم.


مثل همیشه برات ازخودم،


ازدنیای ساکت کودکی هام می گویم.


من تورامثل همان سادگی هاخواهم بخشید،


توتقصیری نداری.آنهانمی دانندچه رنج هایی تحمل کردی.


آنهانمی دانندچه قدرهمیشه تنهابودی.


وطعم تلخ غربت وبی همدمی راسالهاوسالهاتنها،به دوش کشیدی.


نمی دانند چه قدرفلاکت وبدبختی راتحمل کردی.


من تورامی بخشم چون می دانم باتوچه کردند:


باتو،بابچه ات بااحساس وغرورت بازی کردند


وازطعم تلخ این بازی به نفع خودسودبردند


وباصدای بلن خندیدند.


من توراقبل ازاین نیزبخشیده بودم،


وقتی ابرازعشق کردی،


وقتی ترکم کردی،


وقتی طعنه هات روبه پام ریختی،


وحتی وقتی منوکشتی.بازهم توروبخشیده بودم،


قبل ازاین که بمیرم.


خانه دلم همیشه تاریک وتنها بود،


قلبم همیشه تورامی طلبید،


ولی حالامن مرده ام درآرامش ابدی،


آسایشی دورازهرگونه رنج وتنهایی وحسرت،


دراین بسترسردخاک دیگرجسم وروحم ازدوری تونمی لرزه


وبهانه گیری نمی کند،ولی می دانم که دلم برات تنگ می شه.


برای نگاه عاشقت،


برای عشق نوجوونی ات.


من مرده ام واین آرامش زیرخاک رومدیون توهستم.


توهم منوببخش،اگردرکشاکش زندگی وگریزوناگریز


این حیات تلخ،بهانه ات راکردموبه سراغت آمدم.


مراببخش برای هر آنچه خواستم وبودی،


خواستی وبودم،وبرای هرآنچه که نمی دانم.


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 14:47
+2
saman
saman

دیگر دل نخواهم بست

دوست نخواهم داشت

دیگر احساس را از هیچکس تمنا نخواهم کرد

گرچه محتاج احساسم ، گرچه محتاج تسکینم

سهم من ازعشق آنکس که امید محبت داشتم سراسر اشک و


دلتنگیست

دیگر چه انتظار عشق ورزیدن از آنکس که ژرف نگاهم را نمی فهمد

تنهایم گذاشت آنگه که نیازمند احساس بودم

دستانم را نفشرد آنگاه که تن سردم محتاج گرما بود

به انزوا می روم

به آن ژرفترین ژرفا

آنجا با خاطراتش زنده خواهم بود، غیابش را حس نخواهم کرد

لااقل آنجا آرزوهایم را در آغوش دیگری نمی بینم...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 14:00
+2
saman
saman
ﺧﺪﺍﮐﻨﻪﻫﺮﮐﯽﮐﻪﺗﻮﯼﻋﺎﺷﻘﯽﺩﺭﺩ

ﻣﯽﮐﺸﻪﯾﻪﻫﻤﺪﻡﭘﯿﺪﺍﮐﻨﻪ.ﺧﺪﺍﮐﻨﻪ

ﺍﻭﻥﻫﻤﺪﻡﺧﻮﺩﺵﺩﺭﺩﮐﺸﯿﺪﻩﺑﺎﺷﻪ.

ﭼﻮﻥﻣﯽﺩﻭﻧﻪﺑﺮﺍﯼﻓﻬﻤﯿﺪﻥﺩﺭﺩﺍﻭﻥ...

ﯾﮑﯽﻧﯿﺎﯾﺪﺳﺮﺍﻍﺩﻟﺶﺭﻓﺖ.ﻫﻤﯿﻦﮐﻪ

ﺗﻮﯼﭼﺸﻤﺎﯼﮔﺮﯾﻮﻧﺶﻧﮕﺎﻩﮐﻨﯽﺧﻮﺩﺕ

ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ.

ﺍﻭﻥﻫﻤﺪﻡﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩﻫﺎﯼﺍﺷﮏ ﺭﻭ

ﻧﮕﺎﻩﻣﯽﮐﻨﻪ,ﻣﯽﺧﻮﻧﻪﻭﻣﯽﺑﻮﺳﻪﻭ

ﺍﻓﺴﻮﺱﻣﯽﺧﻮﺭﻩﮐﻪﺩﯾﮕﻪﮐﺎﺭﯼﺍﺯ

ﺍﻭﻥ ﺑﺮ ﻧﻤﯿﺎﺩ.

ﺍﺻﻼﺧﺪﺍﮐﻨﻪﯾﻪﺭﻭﺯﯼﺑﯿﺎﺩﮐﻪﺍﻭﻧﯿﮑﻪ

ﺩﺭﺩﻋﺸﻖﺭﻭﺩﭼﺎﺭ ﻣﯽﺷﻪﺗﻮﯼ ﻏﺮﺑﺖ

ﺩﻟﺶﺑﻤﯿﺮﻩﻭﻫﯿﭽﮑﺲﺑﺮﺍﯼﺩﻓﻨﺶ

ﻧﺮﻩ.ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺗﻠﺦ ﻣﺎﺳﺖ.

ﻭﻗﺘﯽﺯﻧﺪﻩﺍﯼﯾﻪﻧﻔﺮﻫﻢﺳﺮﺍﻏﺖﺭﻭ

ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻩﻭﻗﺘﯽﻣﯽﻣﯿﺮﯼﺑﺮﺍﯼﻫﻤﻪ

ﻋﺰﯾﺰﻣﯿﺸﯽ.ﺯﻧﺪﻩﺑﺎﺩﻏﻢﻭﺗﻨﻬﺎﯾﯽﮐﻪ

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﯽ ﺭﯾﺎ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﺴﺘﻨﺪ.

ﺭﻭﺯﻣﺮﮔﻢﻫﺮﮐﻪﺷﯿﻮﻥﮐﻨﺪﺍﺯﺩﻭﺭﻭ

ﺑﺮﻡﺩﻭﺭﮐﻨﯿﺪ.ﻫﻤﻪﺭﺍﻣﺴﺖ ﻭﺧﺮﺍﺏ ﺍﺯ

ﻣﯽﺍﻧﮕﻮﺭﮐﻨﯿﺪ.ﻣﺰﺩﻏﺴﺎﻝﻣﺮﺍﺳﯿﺮ

ﺷﺮﺍﺑﺶﺑﺪﻫﯿﺪ.ﻣﺴﺖﻣﺴﺖ ﺍﺯﻫﻤﻪ ﺟﺎ

ﺣﺎﻝﺧﺮﺍﺑﺶﺑﺪﻫﯿﺪ.ﺑﺮﻣﺰﺍﺭﻡﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ

ﺑﯿﺎﯾﺪﻭﺍﻋﻆ.ﭘﯿﺮﻣﯿﺨﺎﻧﻪﺑﺨﻮﺍﻧﺪﻏﺰﻟﯽﺍ


ﺣﺎﻓﻆ.ﺟﺎﯼﺗﻠﻘﯿﻦﺑﻪﺑﺎﻻﯼﺳﺮﻡﺩﻑ

ﺑﺰﻧﯿﺪ.ﺷﺎﻫﺪﯼﺭﻗﺺﮐﻨﺪﺟﻤﻠﻪﺷﻤﺎ

ﮐﻒﺑﺰﻧﯿﺪ.ﺭﻭﺯﻣﺮﮔﻢﻭﺳﻂﺳﯿﻨﻪﻣﻦ

ﭼﺎﮎﺯﻧﯿﺪ.ﺍﻧﺪﺭﻭﻥﺩﻝﻣﻦﯾﻪﻗﻠﻤﻪﺗﺎﮎ

ﺯﻧﯿﺪ.ﺭﻭﯼﻗﺒﺮﻡﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪﻭﻓﺎﺩﺍﺭﺑﺮﻓﺖ.

ﺁﻥ ﺟﮕﺮ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺭ ﺑﺮﻓﺖ.

آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/28 - 13:52]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 13:51
+2
nanaz
nanaz
به یک پسر با شرایط زیر نیازمندیم
..
.
.
.
قد بالای 185
وزنش 75 الی 95
مژه هاش ترجیحا بلند باشه
مهربون باشه
شکلات برامون بخره
لواشک دو متری بخره
ماشینش میتونه پرایدم باشه اگه هم نداشته باشه زیاد موردی نداره
غیرتی باشه مثلا شترق بزنه دم گوشم بگه مگه نگفتم موهاتو بذار تو منم قهر کنم برم
بی جنبه نباشه
بازو داشته باشه این هوا ^__^
عاغا سیکس پَک!!
دیگه عرضم به حضورتون عاها!!پاستیل و بستنی که دیگه حتمن بخره
x-box داشده باشه همش بده من بازی کنم
دخترا مورد دیگه ای اگه هست شما کمکم کنید
خدایی دیگه تنهایی داره بهم فشار میاره

....به یک دوس با شرایط زیر نیازمندیم .. . . .

آخرین ویرایش توسط nanaz در [1392/05/28 - 13:42]
4 دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 13:39
+6
saman
saman
گریه کردم اشک بر داغ دلم مرهم نشد
ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد
در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی
 از هزاران گل گلی همچون شما پیدا نشد

(نجیب زاده)


آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/28 - 13:30]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 13:29
+3
nanaz
nanaz

حضورت در کنار من معجزه نبود


نبودنت هم فاجعه نیست


فردا روزِ دیگری برای من خواهد بود


بیشتر از این برایت اشک نخواهم ریخت . . .

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 02:16
+8
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.

نگاهت تلخ و افسرده است.
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است.

غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است.
تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی.

تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی.

تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است.
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است.

تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران
تو را این خشکسالی های پی در پی
تو را از نیمه ره بر گشتن
یاران
تو را تزویر غمخواران ز پا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد.

تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از آن سوی گندمزار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است

تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است

تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود
و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده ست
خواهی رفت.

و اشک من ترا بدروردخواهد گفت
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:36
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

به سلامتی خودم ، چراشو نپرس ، اشکت در میاد !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:25
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
سلام دوستای گلم....

دوستان اگه کسی با من مشکل داره خواهشا بخودم بگه
ن خاله زنک بازی دراره

کسی با من مشگل داره؟؟؟خوب بگه

اگه همه هم حال نمیکنن باهام مشکلی نیست نمیام اینجا
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 23:55
+4
saman
saman
سیب سرخی به من بخشید و رفت/ساقه سبز دلم را چید و رفت
عاشقی های مرا باور نکرد/عاقبت بر عشق من خندید و رفت
اشک در چشمان سردم حلقه زد/بی مروت گریه م را دید و رفت
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/05/27 - 18:01]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 18:00
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ