یافتن پست: #اعتراف

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعترافات ی آقا پسر
دیشب شروع کردم با دوس دخترم دعوا..... که آره من مطمنم تو با [!]
دیگه ای، اونم آخرش گفت بابا اصلـا اگه شک داری بیا خطامون عوض!
هیچی دیگه دیدم آبروم در خطره بش گفتم نه عشقم من به تو اعتماد کامل دارم، فقط میخواستم ببینم چقد دوسم داری...

آدمو بعضی وقتا تو آمپاس میذارن این دخترا... :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 20:35
+2
*elnaz* *
*elnaz* *

خدایا… میخواهم اعتراف کنم دیگرنمیتوانم ، 



 



خسته ام من امانت دارخوبی نیستم



 



“مراازمن بگیر” مال خودت من نمیتوانم نگهش دارم….



دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 23:55
+2
behzadsadeghi
behzadsadeghi
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﻴﮑﻨﻢ : ﻣﻦ ﻳﻪ ﺯمانی ﺟﺰﺀ ﺍﻗﻠﻴﺖ ﻫﺎی ﻫﻨﺪی ﺑﻮﺩﻡ ! ﺁﺧﻪ ﻳﻪ ﮔﺎﻭی ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻋﺸﻖ می ﭘﺮﺳﺘﻴﺪﻡ{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 02:40
+5
nazli
nazli

پشت همین چراغ قرمــــــــــز !!!
اعتراف کردم که دوستت دارم !
تا هرجا مجبور شدی کمـــی مکث کنی،
یاد عشقمان بیفتـــی...
چه می دانستــــم قرار است بعد از مــن
تمـــام چراغ های زندگی ات سبز شوند...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 15:09
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگه کسیو دوس دارین رهاش نکنین،
نذارین بره....
بگیرین بندازینش تو زیرزمین،
با کمر بند اونقد بزنینش تا خون بالا بیاره،
سیاهش کنین تا اعتراف کنه عاشقتونه<img src=(" title=":((" />((((
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 19:27
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
- اگر کسی به اشتباه خود اعتراف کرد، به احترام او، از جای برخیزید و متواضعانه کلاه از سر بردارید
دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 13:03
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف می کنم وقتی بچه بودم با پسر خالم رفتیم دندون مصنوعی های پدر بزرگم رو برداشتیم انداختیم تو خورش شام.
هیچی دیگه هنوز هم از خونه متواری هستم پسر خالم هم نتونست فرار کنه کشتنش.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/11 - 13:02
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعترافات ی آقا پسردوس دخترم مادرش از من خیلی بدش میاد
امروز داشتم با دوس دخترم تلفنی حرف می زدم یهو مادرش گوشیو ازش گرفت گفت بده بینم باز داری با اون پسره منوچ زر می زنی :|
گوشیو ازش گرفت گفت چی می خوای از جونه دخترم ؟؟؟؟
گفتم : مدرسان شریف
گفت: خفه شو كصافت
گفتم :مدرسان شریف
خودشم خندش گرفت :))))))
قطع كرد :)))
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 12:47
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم که چند سال پیش بود
تو خیابون از دور یکی از دوستام دواران مدرسه رو از پشت دیدم
منم خواستم غافلگیرش کنم رفتم جلو
از پشت یه کشیده مکم خوابوندم در گوشش بعد تا خواست
روشو برگردونه چشماشو گرفتم!
منم گفتم اگه بدونی کیم؟؟؟
که یه لحظه فهمیدم اصلا صداش شبیه دوستم نیست!!
بعد که چشماشو ول کردم و روشو برگردوند..
دیگه خودتون بقیه شو تصور کنید!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 15:54
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان...؟17 ساله؟نام پدر....؟هستید؟
دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید؟
با تعجب گفت : بله!
آقا منم گفتم : "اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی"!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان...
هنوزم عذاب وجدان دارم!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/3 - 20:19

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ