یافتن پست: #اعتراف

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اهل پنهان کاری نیستم …

اعتراف میکنم زمانی

دل کسی را سوزانده ام

حالا سیگارها یکی یکی

مرا می سوزانند !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 14:30
+4
saman
saman
در CARLO
بیاین صادقانه اعتراف کنید اولین بار کلمه ” بالاخره” رو چطوری خوندین؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 16:02
+2
korosh
korosh

سربازی راهیست برای آدم کردن پسرها...


اما هیچ راهی برای آدم کردن دخترها وجود نداره!

13 دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 14:12
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک اعتراف!
من حتی سردیهاشو بیشتر از محبتو عشق یکی دیگه دوس دارم...
تو باش و هر چه خواهی کن فقط باش..
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 14:57
+5
saman
saman
در CARLO
اعتراف مي كنم منتظر يه تماس مهم بودم از طرفي نمازم داشت قضا مي شد ،شروع كردم به نماز خوندن آخراي نماز تلفن زنگ خورد منم تند تند نمازم و تموم كردم و گوشيو برداشتم فكر كنين به جاي الو بلند گفتم الله اكبر طرفي كه اونور خط بود مونده بود چي بگه خودمم از خنده نمي تونستم حرف بزنم.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 12:47
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم
آقای احسان...؟17
ساله؟
نام پدر....؟
هستید؟
دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید؟
با تعجب گفت : بله! آقا منم
گفتم : "اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی"!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان...

هنوزم عذاب وجدان دارم!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/1 - 16:34
+7
saman
saman
در CARLO
اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: سامان جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با سامان دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/31 - 09:32
+5
saman
saman
در CARLO
اعتراف می کنم اول دبستان که بودم زنگ تفریح که میشد از ترس اینکه آخر زنگ تفریح نتونم صفو پیدا کنم یکی از هم کلاسیامو نشون می کردم تا آخر زنگ تعقیبش می کردم که صفو پیدا کنم!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 18:00
+4
saman
saman
در CARLO
اعتراف می کنم سال دوم دانشگاه بودم یه بار خیلی کلاسم دیر شده بود کرایه رو زودتر دادم به راننده بقیه ی پولی که بهم داد پاره بود
همزمان می خواستم بگم این پوله پاره ست عوضش کنید هم می خواستم بگم سر قیام دشت پیاده میشم گفتم :
آقا ببخشید لطفن سر قیام دشت منو پاره کنید!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 17:57
+3
saman
saman
در CARLO
اعتراف میکنم بعد از سه سال برای اولین بار به آبی و قرمزه روی شیر دستشویی دانشگاه اعتماد کردم
با اینکه ۳ ساعت گذشته اما هنوز خیلی پشیمونم !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/30 - 17:44
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ