یافتن پست: #امروز

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سیـــــزده را همه عــــــــــالم بدر امروز از شهر
مــــــن خود آن ســــیزدهم کز همه عالم بدرم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 13:12
+5
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


در بودنت هزار آرزو داشتم. اما امروز در نبودنت فقط یک آرزو دارم می دانم محال است ولی "برگرد"...!


دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 12:34
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

مدتها بود که میخواستم رازی را که در سینه دارم به تو بگویم ، ولی نتوانستم . داشتم هنگامی که از کنارم میگذشتی این راز را در چشمان عاشقم بخوانی ، ولی تو با بی اعتنایی میگذشتی ، تا اینکه امروز قلم برداشتم تا از بی مهریت بنویسم . وقتی قلم را از روی کاغذ برداشتم دیدم نوشته ام دوستت دارم .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/30 - 00:50
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هندونه های امروزی از دو حالت خارج نیستن
یا سفید سفیدن و مزه ی آب میدن
یا قرمز قرمزن و مزه ی آب میدن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 22:48
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روزی که عذرخواهی فایده ایی ندارد . . .

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ ۖ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿تحریم/٧﴾

[آن روز گویند :] اى كافران ! امروز عذرخواهى مكنید ، فقط آنچه را همواره انجام مى ‏دادید ، جزا داده مى ‏شوید.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 22:14
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در بودنت هزار آرزو داشتم.

اما امروز در نبودنت فقط یک آرزو دارم

می دانم محال است

ولی "برگرد"...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 21:42
+2
be to che???!!
be to che???!!
گير دادن رستم به سهراب:


*چنين گفت:رستم به سهراب يل*


*كه من آبرو دارم اندر محل*..

.

*مكن تيزونازك دو ابروي خود*


*دگرسيخ سيخي مكن؛موي خود*


*شدي در شب امتحان گرم چت*


*بروگمشو اي خاك برسرت*


*اس ام اس فرستادنت بس نبود*


*كه ايميل وچت هم به ما رونمود*


*رها كن تو اين دخت افراسياب*


*كه مامش تو را مي نمايد كباب*


*اگر سربه سر تن به كشتن دهيم*


*دريغا پسر،دست دشمن دهيم*


*چوشوهر دراين مملكت كيمياست*


*زتورانيان زن گرفتن خطاست*


*خودت را مكن ضايع از بهراو*


*به درست بپرداز و دانش بجو*


*درين هشت ترم،اي يل باكلاس*


*فقط هشت واحد نمودي تو پاس*


*تو كز درس و دانش گريزان بدي*


*چرا رشته ات را پزشكي زدي*


*من از گور بابام پول آورم*


*كه هر ترم،شهريه ات را دهم*


*من از پهلوانان پيشم پسر*


*ندارم بجز گرز و تيغ و سپر*


*چو امروزيان،وضع من توپ نيست*


*بو دخل من هفده و خرج بيست*


*به قبض موبايلت نگه كرده اي*


*پدر جد من را در آورده اي*


*مسافر برم،بنده با رخش خويش*


*تو پول مرا مي دهي پاي ديش*


*مقصر در اين راه تهمينه بود*

*كه دور از من اينگونه لوست نمود*


*چنين گفت سهراب،اي ول پدر*


*بود گفته هايت چو شهد و شكر*


*ولي درس و مشق مرا بي خيال*


*مزن بر دل و جان من ضد حال*


*اگر گرم چت يا اس ام اس شويم*


*از آن به كه يك وقت دپرس شويم*
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 17:21
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ :
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ،
ﺳﻘﻒ ﮔﻔﺖ : ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ!
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ!
… … ﺳﺎﻋﺖ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ!
ﺁﻳﻴﻨﻪ ﮔﻔﺖ : ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﺑﻴﻨﺪﻳﺶ!
ﺗﻘﻮﻳﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺵ!
ﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﺪﻑ ﻫﺎﻳﺖ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫُﻞ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ!
ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻓﺮﻭﺗﻨﯽ ﻧﻴﺎﻳﺶ ﻛﻦ
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 12:33
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
اديسون در سنين پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار مي رفت و
درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي
كرد...

اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود . هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت
تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود.

در همين روزها بود كه نيمه هاي شب از اداره آتش نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند،
آزمايشگاه پدرش در آتش مي سوزد و حقيقتا

كاري از دست كسي بر نمي آيد و تمام تلاش ماموان فقط برا ی جلوگيري از گسترش آتش به
ساير ساختمانها است!

آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود...

پسر با خود انديشيد كه احتمالا
پيرمرد با شنيدن اين خبر سكته مي كند و لذا از بيدار كردن او منصرف شد و خودش را به
محل حادثه رساند و با کمال تعجب ديد كه پيرمرد در مقابل ساختمان آ زمايشگاه روي يك
صندلي نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره مي كند!!!

پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را
آزار ندهد. او مي انديشيد كه پدر در بدترين شرايط عمرش بسر مي برد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را
ديد و با صداي بلند و سر شار از شادي گفت: پسر تو اينجايي؟

مي بيني چقدر زيباست؟!! رنگ آميزي شعله ها را مي بيني؟!! حيرت آور است!!!

من فكر مي كنم كه آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده
است ! واي! خداي من، خيلي زيباست ! كاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را مي
ديد . كمتر كسي در طول عمرش امكان ديدن چنين منظره زيبايي را خواهد داشت! نظر تو
چيست پسرم؟!!

پسر حيران و گيج جواب داد : پدر تمام زندگيت در آتش مي سوزد و تو از زيبايي رنگ
شعله ها صحبت مي كني؟!!!!!!

چطور ميتواني؟! من تمام بدنم مي لرزد و تو خونسرد نشسته اي؟!

پدر گفت : پسرم از دست من و تو كه
كاري بر نمي آيد . مامورين هم كه تمام تلاششان را مي كنند. در اين لحظه بهترين كار
لذت بردن از منظره ايست كه ديگر تكرار نخواهد شد...!

در مورد آزمايشگاه و باز سازي يا نو سازي آن فردا فكر مي كنيم ! الآن موقع اين كار
نيست! به شعله هاي زيبا نگاه كن كه ديگر چنين امكاني را نخواهي داشت!!!

توماس آلوا اديسون سال بعد مجددا در
آزمايشگاه جديدش مشغول كار بود و همان سال يكي از بزرگترين اختراع بشريت يعني ضبط
صدا را تقديم جهانيان نمود . آري او گرامافون را درست يك سال پس از آن واقعه اختراع
کرد...

مشكلات امروز ما نبايد باعث شوند كه،
دست از تلاش براي موفقيت فردايمان برداريم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 00:34
+5
kamran amirfagr
kamran amirfagr
امروز رفتم سر کار روزه اولم بود مهندس پولو قبل از کار داد    مچکرم [!]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 23:00
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ