saqar
امروز مينويسم براي روزي كه دلتنگم ميشوي و به ياد مي آوري روزي راكه چقدردلتنگت بودم و نديدي ، صدايت كردم و نشنيدي ، سوختم و نفهميدي و هيچ نبودم برايت تا بداني ميدانستم روزي خواهد آمد كه تو هم دلتنگم ميشوي
در CARLO
آري من سپيدي همان بوم بي رنگم. سرد مثل برف اما به روشني ماه كه سادگي و صداقت رسمم بود ...من نيستم از آن روز كه روياي رنگين كمان مرا از يادت برد. اما حال كه همه رنگ ها پيش چشمت رنگ باختند و آرامش سادگي دلت را افروخته افسوس كه چه دير مي آيد آن روز كه سخت دلتنگم ميشويامروز مينويسم براي روزي كه دلتنگم ميشوي و به ياد مي آوري روزي راكه چقدردلتنگت بودم و نديدي ، صدايت كردم و نشنيدي ، سوختم و نفهميدي و هيچ نبودم برايت تا بداني ميدانستم روزي خواهد آمد كه تو هم دلتنگم ميشوي