یافتن پست: #انتظار

binam
binam
در CARLO
در به در دنبال مهر تو گشتم
اما
خاک بر سری شد عاقبت انتظاری که کشیدم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 19:44
+6
saman
saman
در CARLO
خسته از عشق بازی با واژه ها
یک دل سیر لال می شوم

و تنها خیره می مانم

به لبهایت .

و انتظار

که نام من چرا جاری نمی شود .

از من چه انتظاری داری ؟

از بس برایت مرده ام ،

از بس کلمات را قربانی کرده ام ،

بوی تعفن گرفته دستانم .

لال شده ام و لال می مانم .

برای اینکه دیگر لبهایم از نجوای نام تو

گُر نگیرند .

و من خسته ام .

از تو

و دنیای تو .

دیوانه شده ام

از بس به تو فکر کرده ام .

دیوانه شده اند

کلمات ، واژه ها

از بس نام تو را تکرار کرده اند .

و من

سخت تلاش می کنم

که تا ابد لال بمانم .

برای اینکه دیگر ٬هرگز نگویم

دوستت دارم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 11:09
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
غمگین تر از تمام داشته هایم امروز !
غمگین ترین غریبه ی تمام نداشته هایم شده ام !
در کلبه ی تنهایی من چیزی جز انتظار نیست !
دیوار های کلبه ام دیگر واژه های انتظار را خوب می فهمند !
پنجره ی کلبه ام به روح پاییزی عادت کرده
آسمان را گفته ام تا هرگاه پرتوهای عشق را به من تاباندی آفتابی شود
اما سالهاست که آسمان دهکده ام ابریست و می بارد !
دلم گرفته از این همه درد .
از این همه تنهایی و بی کسی
که مانده بر سر راهم
افسوس از این غم نامه که پایانی ندارد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 10:49
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کورد یعنی....

کرد یعنی یک اصالت


ناب ... ناب

کرد یعنی یک سوال بی جواب

کرد یعنی منصور بر دار باش

مرگ را در آغوش و بیدار باش

کرد یعنی گریه های تا خدا

کرد یعنی سوزش بی انتها

کرد یعنی صد شهید و یک مزار

کرد یعنی برکه های بی قرار

کرد یعنی مویه های انتظار

کرد یعنی سالهای بی بهار

کرد نام یک قوم از پدر

کرد یعنی عاشقی کردن تا جنون

کرد یعنی نه مذهب نه مرز

بلکه خون

کرد یعنی عاشقی کردن تا جنون



ناهید محمدی

شاعر کورد از شهرستان ایوان استان ایلام
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 18:31
+3
ساناز
ساناز
وقتی قلبت کوه آتشفشان است ، چگونه انتظار داری در دستانت گل بروید . . . ؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 18:19
+5
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
✿✿... سَـــــــلامٌ عَلـی قائِـــــــــم المـــــــــنتَظــــــــــــــر ...✿✿

با خون دل نوشتمـــ ؛ نزدیکِــ دوستــــ نامه ...
إنّـی رَاَیتُـــــ دَهــــراً مِـن هِجرکَــــ القــیامِـة..

•●ܓ✿ ▬▬▬▬▬▬✿ஜ۩۞۩ஜ✿▬▬▬▬▬▬ •●ܓ✿

₪ تا تو بیایی ، انتظار را قابــــ می کنم و بر لوح ِ دلمــــ می کوبمــــ !

₪ فریاد را حبس می کنمــــ و به سکوتـــ اجازۀ حضور می دهمــــ !

₪ در نبودِ تـو ، جامــــ ِ تلخ ِ فِـراق را سر می کشمــــ

₪ و سر به دوش ِ هِجران می نهمـــ و برایِ آمدنتـــ دُعـا می کنم ..
آخرین ویرایش توسط mamad-rize در [1392/04/14 - 18:04]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 18:04
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
نگاه کن!

آن دور دستها ...

یکی تنها به انتظار ایستاده ...

لبخندی عاشقانه را !

دستی برایش تکان بده ...

تا بشکند حصار سنگی تنهایی اش!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 01:36
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
میان کوچه های انتظار
حیران مانده ام
به تمنای یک لحظه نگاهیت
کرکره چشمانت را بالا ببر
به خریداری نگاهت آمده ام
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 00:17
+5
reyhan 70
reyhan 70
آهاااای دوستان
چرا اینجا همه پست غمناک میذارن!!!!!!
دلم گرفت!
میام اینجا غصه هام رو فراموش کنم بدتر یاد بدبختی هام می افتم
یه کم شاد باشید خب
مگه دنیا به آخر رسیده؟؟؟؟
13 دیدگاه  •   •   •  1392/04/13 - 00:20
+11
alireza
alireza
کودکی که آماده ی تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید

اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به انجا بروم؟

خداوند پاسخ داد از میان بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام .

او در انتظار تو است و از تو نگهداری می کند.

اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه

کودک گفت: اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی است.

خداوند لبخند زد: فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد.

خداوند او را نوازش کرد و گفت که فرشته ی تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت : وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟

خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت : فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد چگونه دعا کنی.

کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام در زمین انسان های بد هم زندگی می کنند چه کسی از من محافظ
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 18:58
+10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ