یافتن پست: #انتظار

امید
امید
بی تو
نه بوی خک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکينم
چرا صدايم کردی
چرا ؟
سراسيمه و مشتاق
سی سال بيهوده در انتظار تو ماندم و نيامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از ميلاد مسيح می گذشت
و عصر
عصر واليوم بود
و فلسفه بود
و ساندويچ دل وجگر
حسین پناهی
دیدگاه  •   •   •  1390/11/20 - 12:52
+3
امید
امید
نیا گل نرگس جهان که جای تو نیست
دو صد ترانه یکی برای تو نیست
نیا گل نرگس به دعوت ما
هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست
نیا گل نرگس که چون علی تنها
به فجر ظهورت کسی کنار تو نیست
نیا گل نرگس به جان تشنه عشق
دعا,دعای ظهور است ولی برای تو نیست
نیا نیا گل نرگس بدان و آگه باش
که جای سجده گه ما هنوز مال تو نیست
نیا گل نرگس که حرف من...میعاد
فقط بیان سرابی ست که انتظار تو نیست
دیدگاه  •   •   •  1390/11/20 - 12:31
+2
مهسا
مهسا
هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است
دیدگاه  •   •   •  1390/11/20 - 00:29
+7
امید
امید
دوازده : خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را میشناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد

سیزده : زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری
دیدگاه  •   •   •  1390/11/19 - 13:54
+4
sahar
sahar
کسی چه میداند شاید روزی برعکس انتظارم به حال این روزهایم گریستم!
2 دیدگاه  •   •   •  1390/11/18 - 17:14
+9
محمد
محمد
در عکس
با این وضعیت چه انتظاری از ما دانشجوها دارن
دیدگاه  •   •   •  1390/11/17 - 23:11
+2
صنم
صنم
گاهی نباید ناز کشید نباید آه کشید نباید انتظار کشید نباید درد کشید نباید فریاد کشید تنها باید دست کشید و رفت!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/17 - 20:59
مهسا
مهسا
چه خنده دار که ... : ناز را میکشیم ... آه را میکشیم ... انتظار را میکشیم ... فریاد را می کشیم ... درد را میکشم ... ولی بعد از این همه سال ، آنقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم ... دست بکشیم ...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/16 - 15:52
+4
رضا
رضا
یه غروب بی رمق یه راه دور،یه کویر سوت و کور بازم از پشت افق راهی شده،یه مسافر صبور کوله بارخستگی رو شونه هاش،موج غربت تو صداش جاده های ساکت و بی رهگذر،تا قیامت زیرپاش سر راهش نه ولی یه انتظار،ته یه چشم بیقرار تو دلش مونده فقط یه خاطره،یه عذاب موندگار وقتی تو سینه ی شب راهی می شد،کسی گریه شو ندید کسی از پشت سکوت پیدا نشد،ضجه هاشو نشنید جاده انگارکه تمومی نداره جاده از هر قدمش غم می باره چه غریبه اون مسافرصبور که تو جاده های غم پا میذاره شاید این قصه بمیره تو سکوت یا کسی نگذره از این برهوت شاید این جاده به جایی نرسه سهم این پرنده شاید قفسه اما این غریبه ی خسته هنوزافق رفتن و روشن می بینه توی جاده های تاریک خیال هنوزم خواب رسیدن می بینه
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 11:54
+1
vahid
vahid
وقتی قراره نقش زاپاس رو برات بازی کنم ازم انتظار نداشته باش دعایی بجز پنچریت بکنم!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 01:29
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ