یافتن پست: #اون

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه روز یه سوسک میره خواستگاری یه مرغه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ینی واقعا اومدی پایین ببینی چی میشه؟
آخه مگه سوسک میره خواستگاری؟اونم خواستگاری مرغ!!!
اصن نکنه انتظار داشتی بگم بابای مرغه مخالفت میکنه ??? :|
حتما دانشجو هم هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 16:25
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خیلی مواظب باش!!
اگه با شنیدن صداش دلت لرزید...
اگه با بدی هاش فرار نکردی و موندی...
دیگه تمومه...!!
اون شده همه ی دنیات...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 16:16
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خــــود آزاری یعنــــی ،

میــــری اونجاهایــــی کـــه باهاش هزار تا خاطــــره داشتــــی

و ،

بــــه یــــادش مــــی میری ... !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 16:15
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!  دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ پسر: خب… منزل بگم چطوره؟ دختر: وااااای… از دست تو!پسر:
باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه…اصلاباهات قهرم.پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟ دختر:آشتی… راستی گفتی دلت

چی شده بود؟ پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.دختر: … واقعا که!پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟ دختر: لوووس!پسر: ای

بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!دختر: بازم گفت این کلمه رو…!پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست

دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!دختر: من ازدست توچی کارکنم؟ پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات

توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من!دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!پسر: صفای وجودت خانوم!دختر: می دونی!

دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و

دیدن نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو…

برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….!دختر: یادته همیشه میگفتی به من

میگفتی “خاتون”پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!دختر: ولی من که بور بودم!پسر: باشه… فرقی نمی کنه!دختر: آخ

چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من…پسر: …دختر: چت شد چرا چیزی

نمیگی؟ پسر: …دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…پسر: …دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…پسر: خدا… نه… (گریه)دختر:

چراگریه میکنی؟ پسر: چرا نکنم… ها؟ دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش…پسر:

وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه

نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خ[!]؟ پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی

امسال برات یه کادو خوب آوردم…دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …پسر: …دختر: دوباره ساکت شدی؟ پسر: برات…

کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…!تک عروس گورستان!پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم




نه… اشک و فاتحه



نه… اشک و فاتحه و دلتنگی

امان… خاتون من! توخیلی وقته که…

آرام بخواب بانوی سفر کرده ی من…



دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…


دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 14:52
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چگونه استـــ حال من…
با غمـــ ها می سازمــــ…
باکنایه ها می سوزمــــــــــ…
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…
لبخندی تـــلخـــــــ….
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…
می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…
از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــ[!]
فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر
فقط یک قبـــــــــــــــر…
در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ
خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ…
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 13:13
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روایت داریم تو اون دنیا موضوع انشا میدن :

زندگی خود را چگونه گذراندید؟

ایرانیان مینویسند :

پشت کامپیوتر منتظر نشسته بودیم دانلود شه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 13:00
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ
ﺩﻟﺘﻨﮕﺸﯽ
ﻣﯿﺮﯼ ﻋﮑﺴﺸﻮ ﻣﯿﺎﺭﯼ
ﻭ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﯽ "ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ"
ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺕ ﻫﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ
ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽ ﺷﻪ ...
ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﻭ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﺍﻭﻥ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ... ﺍﻭﻥ ﺍﺷﮑﺎﺭﻭ ..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 12:59
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺎﺑﻐﺾ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ
ﮔﺮﻓﺘﻪ,ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ ﭘﺮﻩ
.
.
.
.
.
ﻣﻨﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ
ﺷﻤﺎﺭﺷﻮﺑﻬﺖ ﻣﯽ
ﺩﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﮐﻦ ﻭﻟﯽ ﺍﺳﻢ ﻣﻨﻮﻧﯿﺎﺭ ﺍﻭﻥ
ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎﻓﺮﺩﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﺪﻣﺶ
ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻄﻮﺭ
ﺷﺪﺯﻧﮓ ﺯﺩﯼ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ
ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺷﻤﺎﺭﻩ
ﺗﺨﻠﯿﻪ ﭼﺎﻩ ﻭﻓﺎﺿﻼﺏ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺩﯼ ﻣﻨﻢ
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﮕﻪ
ﻧﮕﻔﺘﯽ ﺩﻟﻢ ﭘﺮﺷﺪﻩ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 12:55
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعترافات ی آقا پسردوس دخترم مادرش از من خیلی بدش میاد
امروز داشتم با دوس دخترم تلفنی حرف می زدم یهو مادرش گوشیو ازش گرفت گفت بده بینم باز داری با اون پسره منوچ زر می زنی :|
گوشیو ازش گرفت گفت چی می خوای از جونه دخترم ؟؟؟؟
گفتم : مدرسان شریف
گفت: خفه شو كصافت
گفتم :مدرسان شریف
خودشم خندش گرفت :))))))
قطع كرد :)))
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 12:47
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺭﻭﯼ ﺻﺤﺒﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ پسرﯾﻪ که 10
ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ دختر ﺩﺍﺭﻩ....
.
.
....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
6تاشو بین بقیه پسرا تقسیم کن . هم ثواب اخروی داره هم اینکه خمس بهش تعلق نمیگیره .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 12:37
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ