یافتن پست: #اون

hosein
hosein
یه دختر و پسر که روزی همدیگر را باتمام وجود دوست داشتن ، بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدند و آروم کنار هم نشستن ... دخترمیخواست چیزی را به پسر بگه ، ولی روش نمیشد ..!پسر هم کاغذی را آماده کرده بود که چیزی را که نمیتوانست به دختر بگوید در آن نوشته شده بود ...پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه، کاغذ را به دختر داد ..دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفش را به پسر گفت که شاید پس از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اون را نبینه ...دختر قبل از این که نامهی پسر را بخواند ، به اون گفت :دیگه از اون خسته شده ، دیگه مثل گذشته عشقش را نسبت به اون از دست داده و الان پسر پیدا شده که بهتر از اونه ..!پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود ، با ناراحتی از ماشین پیاده شد............در همین حال ماشینی به پسر زد و پسردرجا مــُـرد ..دختر که با تمام وجود در حال گریه بود ، یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود!وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود:....

اگــه یــه روز تــرکــم کـنــی میــمیــرم......
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 00:37
+2
MiSs Roya
MiSs Roya
وقتی بچه هایی رو میبنیم که انواع اسباب بازیهای متنوع دارن و نمیدونن با کدومش بازی کنن ؛ یادمون نره کم نیستن بچه هایی که با آشغالهای ما؛ چیزی درست میکنن و خودشونو با اون سرگرم میکنن ♥ ♥ ♥
دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 00:29
+2
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
شیر فهم شد؟؟؟؟؟؟؟؟

76 دیدگاه  •   •   •  1392/04/16 - 00:07
+7
-4
MiSs Roya
MiSs Roya
از من به شما نصيحت:
کسي که هميشه سعي ميکنه بقيه رو شاد کنه
بيشتر از همه تنهاست
اون رو تنها نذاريد
چون هيچوقت به شما نميگه که بهتون نياز داره .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 22:34
+5
sanaz
sanaz
در CARLO
اگه نیایی
می دونم آسمون رنگ چشای تو داره
می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره
می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن
می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن
می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن
می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم
می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه
می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه
می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای
تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 20:33
+6
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عزیزم ..
برادر ..
داداش من ..
نامرررررررررررد ..!!
بی شعوری که آبنبات چوبی میسازی وسطش آدامس نمیذاری باشماااااااا هستم ..
2 ساعته نشستم لیس زدم این لعنتی رو به عشق اون یه تیکه آدامسه !
آدامس نبود وسطش ..
این درسته ..!!؟
آدمی تو ..!!؟
شرف داری تو ..!!؟؟؟؟
یعنی امشب سرتو راحت میذاری زمین میخابی ..!؟؟؟؟
اره ؟؟؟
آخه عمت چه گناهی کـــرده که تو برادر زادشی
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 20:11
+3
sanaz
sanaz
در CARLO
می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 20:01
+6
sanaz
sanaz
در CARLO
هر صدا و هر سکوتی،اونو یاد من میاره
میشکنه بغض ترانه،غم رو گونه هام میباره
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
دلمو از قلم انداخت،اونکه صاحب دلم بود
منو دوس داشت ولی انگار،اندازش یه ذره کم بود
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 19:57
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه تا دهنشو وا میکرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه …
دست کردم تو آکواریوم درش آوردم شروع کرد از خوشالی بالا پایین پریدن …
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو ، اینقده بالا پایین پرید خسه شد خوابید …
دیدم بهترین موقع تا خوابه دوباره بندازمش تو آب ولی الان چند ساعته بیدار نشده ، یعنی فکر کنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب … مگه نه ؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 19:48
+1
saqar
saqar
در CARLO
به سلامتيه اوني كه تو عصبانيت خواست آرومم كنه....
هر چي از دهنم درومد بهش گفتم.... آخرش فقط گفت : بهتر شدي ؟!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 19:43
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ