با بچه های فامیل دور مادر بزرگم جمع شده بودیم مادربزرگ داشت از قدیما میگفت، همینطوری که تعریف میکرد یه دفه زل زد تو چشم یکی از نوه هاش و پرسید: عزیزم مگه عقد کردین؟؟ با تعجب جواب داد نه!! روشو برگردوند و اخمی کرد و زیر لب گفت: یاد اون زمون بخیر تا کسی خونه شوهر نمیرفت نه ابرو بر میداشت نه سرخاب سفیداب میکرد!! سریع رفتم نشستم کنار همون کسی که ازش سوال کرده بود،،توی گوشش گفتم: تا نفهمیده پسری بلند شو برو گمشــــــو عوضی ... ))
جواب رو..آخه منم مث شما حساب کردم
1393/06/11 - 19:38خوب درسته دیگه مگه قراره چیزه دیگه باشه
1393/06/11 - 19:41بعضیا اون چهار تا یادشون نمیفته اخه
1393/06/11 - 19:43اینجور مسائل در ظاهر آسونه ولی باید دقت کرد
1393/06/11 - 19:46 ( لايک توسط 1 کاربر )اره واقعا
1393/06/11 - 19:55