یافتن پست: #بابا

محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
بابام اومده اتاقم نشسته روی تختم ببینه چیکار میکنم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دو ساعت مجبور شدم کل Help ویندوز رو بخونم
اگه بدونین ویندوز چه قابلیت هایی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 22:05
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 19:33
+3
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

طرف مامان بابای زنش میمیرن . . .


میخواسته دلداریش بده شب میره پیشش دستشو میندازه دور گردن زنش و میگه :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بی پدر و مادر من کیه ؟!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 16:47
+1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
دست دوستم یه گوشی ایفون دیدم،حسودیم شد. رفتم خونه به مامانم میگم من یه اپل میخوام. یه لبخند مرموز زد. شب که بابا م اومد یه پلاستیک سیب دستش بود، میگه تو فکر کردی ما انگلیسی بلد نیستیم؟!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 15:10
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به سلامتی ما دخترا که همیشه حال پسرا رو میگیریم اما بهترین های زندگیمون مردن مثل ((((بابا-داداش-مرد زندگی))))
به سلامتی پسرا که هر چقدر هم پرچم دخترا رو بیارن پایین بازم جونشونو واسه 3 نفر میدن((((مامان-ابجی-زن زندگی))))
.
.
.
.
.
به سلامتیه هممون!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 14:51
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دختره 13 سالشه استاتوس زده :
"آه یک ماهی میشود که طعم لب هایش را نچشیده ام" :|

اونوقت من هم سن این بودم فک میکردم

پسرارو باباها به دنیا میارن دخترارو مامانا
دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 14:37
+1
David
David
کانون خانواده ما خیلی گرمه! یعنی تا میاد سرد بشه بابام کولرو خاموش میکنه!!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 19:21
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به مامانم گفتم:
.
.
.
.
خارجیا به سوپ میگن استارتر نه شام!
گفت :بابات خارجیه یا عمه گور به گور شدت...؟
اصلن لزومی هم نداشت به عمم اشاره کنه ها!
صرفا خواست بهش بگه گور به گور شده!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 17:22
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
ﭼﻦ ﻭﻗﺖ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﯿﺎﺩ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﯾﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺪ ﻧﯿﻮﻣﺪ . ﻣﻨﻢ
ﺧﻮ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﺍﻫﻮ ﺍﻭﻣﺪﻡ .
ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﺳﻤﺘﻢ .
ﻣﯿﮕﻢ :ﭼﺮﺍ ﻧﯿﻮﻣﺪﯼ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻣﯿﮕﻪ :ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ! ﯾﻬﻮ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ .
ﻣﻦ |:
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 12:59
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
ديروز بابام ازم پرسيد لكسوز بخرم برات يا پورشه ؟
گفتم آخه انتخاب بينشون سخته
گفت پس دو تاشو برات مي گيرم يكي پلاك زوج يكي فرد
خلاصه داشتم با پورشه ميرفتم و يه بستني هم مي خوردم
كه يهو از خواب پاشدم ديدم نصف پتوم تو دهنمه
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 12:02
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ