یافتن پست: #بابا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاقا یه روز عشقمو بردم خونه،


داشتیم از هم لب میگرفتیم که یهو بابام اومد...واااااااای...
.
.
.
.

.شروع کرد به داد و بیداد کردن...


عشقمو گرفت برد توحیاط پرتش کرد،


وسط حیاط شیکوندش و گفت :


یه باردیگه تو این خونه قلیون بکشی کشتمت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 17:00
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاغا زن رُ واسه زَدن آفریدن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بجز مادر كه با قابلمه میزنه تو سرمون
دوس دختر هم كه نمیشه زد فورا قهر میكنه دیگه باس بریم غاز بِچــرونیم
زن هم كه نمیشه چپ نیگاش كرد ، چپ نیگاش كنی مهریه ش رُ به اجرا میزاره دهنت سرویسه تو این گرونیه سكه
خواهر هم كه از ترس بابا نمیشه از گل نازكتر بهش گفت :|
عــی بابا غلط كردم
مـــرد رُ واسه زَدن آفریدن :||||
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 15:24
roya
roya
ﻃﺮﺯ ﻗﻠﯿﻮﻥ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍ :
ﻗﻞ ﻗﻞ ﻗﻞ ﮔﻠﻮ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺫﻏﺎﻟﺸﻮ ﮐﻢ ﮐﻦ ..
ﻗﻞ ﻗﻞ ﻗﻞ ﺍﻩ ﭼﺮﺍ ﮐﺎﻡ ﻧﻤﯿﺪﻩ ﺫﻏﺎﻟﺶ ﮐﻤﻪ،ﺑﺬﺍﺭ ..
ﻗﻞ ﻗﻞ ﻗﻞ ﻭﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﭼﻘﺪ ﺗﻨﺪﻩ ! ﺑﮕﻮ ﺑﯿﺎﺩ ﻋﻮﺿﺶ ﮐﻨﻪ ! ((:
ﻗﻞ ﻗﻞ ﻗﻞ ﺍﻩ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﯿﻮﻥ ﺁﺷﻐﺎﻟﻪ ﺍﺻﻦ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮑﺶ
... ﺑﺎﺑﺎ
حالا پسرا :
قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل داداش کامش کمه ذغال بذار
قل قل قل قل قل قل قل قل بازم ذغال بذار (حالا مثل خاور دود میده ها)
قل قل قل قل قل قل قل قل
یک ساعت بعد
قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل قل
ماشاالله ریه نیس که !!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 13:26
AmiR
AmiR
مهمه كه بتوني دختري رو پيدا كني كه باباش پولدار باشه،

دختري كه خوش تيپ باشه، دختري كه دوستت داشته باشه

ولي مهم تر از همه اينه كه اين 3 تا دختر نبايد همديگر رو بشناسن !!!

.

.

.

اگر طاووس براي ناز كردن و روباه براي فريب دادن وتمساح براي اشك ريختن وكلاغ براي

قارقار كردن داشته باشي ديگر نيازي به زن گرفتن نداري !

.

.

.

هميشه پشت سر هر مرد موفق ، زني است که نتونسته جلوي موفقيت شو بگيره !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 22:21
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
اي ماشين با مرام، نشو نامرد با ما*
عشق يعني بهش بگي دوسش نداري ؛ و بعد بري يه گوشه و حسابي گريه کني*
محبت از درخت آموز که سايه از سر هيزم شکن هم برنميدارد
*
درياي غم ساحل ندارد

بابا تو ديگه کي هستي*قربون دل غريب پرستت*
داداش، جون من يواش
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:38
+2
xroyal54
xroyal54

فروردین : انتظار به پایان رسید و بعد از سالها انتطار و فراز و نشیب و غم و غصه و اشک و نا امیدی، به زودی ازدواج می کنی و به خانه بخت می روی، اما شب عروسی هنگام صرف شام برق می رود و داماد فرار می کند.





اردیبهشت: کسی در این دنیا هست که هر لحظه به تو فکر می کند و بی تو زنده نیست و نفس نمی کشد و قلبش نمی زند و اگر با او تماس نگیری، به کما می رود.او به زودی به خواستگاریت میاید و تو را با اسب سفید به قصر خوشبختی ها می برد.





خرداد : امروز دوست مامانت بعد از سالها زنگ می زنه خونه شما و با مامانت حرف می زنه و تورو واسه پسرش خواستگاری می کنه . البته تا سه سال دیگه نمی تونید ازدواج کنید چون پسره زندانه و سه سال از حبسش مونده.





تیر: تو با هر کسی که ازدواج کنی یکسال نشده پست می دن و باز برمی گردی خونه بابات.





مرداد : تا ۴۳ روز دیگه ازدواج می کنی با پسر مورد علاقه ات و تا ۳۴۲ روز دیگه بچه دار میشین پسره اسمشو می زارین بهرام بعد از ۷۴۰ روز دیگه بچه دومت بدنیا میاد که اونم پسره اسمش می زارین شهرام و ….





شهریور : هر خواستگاری که واست میاد بعلت نامعلومی بعد از سه روز ناپدید میشه و دیگه خبری ازش نمیشه.





مهر : تا یکسال دیگه ازدواج می کنی اما شوهرت معتاد ازآب در میاد و طلاق میگیری بعد از یکسال باز ازدواج می کنی اما اون یکی هم معتاد در میاد و باز طلاق دوباره یکسال صبر می کنی و باز ازدواج می کنی در ازدواج سوم موفق میشی و پسر یک کارخونه دار میلیاردر و فوق العاده زیبا تو رو میگیره و کلی خوشبخت میشی.





آبان :پسری که همیشه در دانشگاه از تو جزوه می گیرد، هیچ فکری در کله اش ندارد و فقط عادت کرده از تو کمک بگیرد، نه قیافه داری، نه اخلاق. چرا این جوری فکر می کنی که باید در دوران دانشگاه ازدواج کنی؟ خلاصه بگم تا آخر عمر واست خواستگار نمیاد الکی منتظر نباش.





آذر:دوتا خواستگار سمج تا ۲ ماه آینده میان خواستگاریت که هر دو دیوانه وار عاشقتن و وقتی می فهمن یک خواستگار دیگه داری با هم دعواشون میشه (دعوای عشقی) و هر دو با ضربات چاقو به قلب هم می زنن و هر دو می میرن. و تو تا آخر عمرت می مونی خونه بابات!





دی: به زودی با نویسنده محبوبت آشنا می شوی و از تو خواستگاری می کند. اما چند ماه بعد با بهانه های مختلف از ازدواج با تو منصرف می شود. تو دلیل این عمل او را نمی فهمی، اما به زودی متوجه می شوی رمانی از او منتشر شده که شخصیت های آن بسیار شبته تو و پدر و مادر و خواهر و برادر و فامیلهایت هستند و در مقدمه کتاب هم توضیح داده که برای دستیابی به این داستان واقعی، مجبور شده به دختری زشت پیشنهاد ازدواج بدهد.





بهمن : امروز همه از این که به زودی ازدواج می کنی خوشحال هستند، چون از دست غرغرهایت راحت می شوند و از این به بعد شوهر بیچاره ات است که باید تو را تحمل کند.





اسفند : عید نوروز بعدی عروسیته و با اونی که سالها منتظرش بودی ازدواج می کنی واسه ماه عسل، با کشتی شخصی داماد میرین به یک ویلا توی یک جزیره زیبا در اسپانیا! اما کشتی وسط راه میخوره به کوه یخ و غرق میشه! شوهرت تو رو سوار یه تخته میکنه و چون اون تخته تحمل وزن دوتاتون رو نداشته ، تخته رو ول میکنه و تو آب یخ میزنه و میمیره !تو هم برمیگردی خونه بابات و تا آخر عمر شوهر گیرت نمیاد!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:09
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یبارم بابام زنگ زد آتش نشانی گفت تو انباری خونمون مار هس!

اون بدبختا هم اومدن همه چیو ریخن بیرون و زیر و رو کردن و آخره سرم دسته خالی رفتن!

به بابام میگم کی مار اومده تو انباری که ما نفهمیدیم ؟؟؟

میگه مار کجا بود! میخواستم انباری رو خالی کنم دست تنها بودم حوصلمم نبود!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 15:45
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣَـــﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ .... ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻮﺩﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣَـــﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ....ﺑﺎ ﻣﺎﻧﮑﻦ ﺑــﻮﺩﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣَـــﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ .... ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺑﺎﺑﺎ ﭘُﺰ ﺩﺍﺩﻥ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣَـــﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ .... ﺑﺎ ﺍﻟَﮑﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺴﺘﻦُ ﻭ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻦ
ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ !!!!!!!!!!
ﻣَـــﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌــــــــــﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﯼ ..
ﺣﺮﻓﺖ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻧــــــﺸﻪ!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 15:25
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اسکل یه جونور نیست؛ اسکل دوست منه که با یه شماره جدید اس میده این شماره جدیده منه!! بابا میدونم این یه شماره جدیدته، خودت کی هستی الاغ؟؟:D
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 18:23
+3
nazli
nazli


بابام کتابی اس میده

الان زده :سلام آیا میتوانی نان بخری؟

منم براش نوشتم:

آری پدر اکنون خود را با سرعت به شاطر خواهم رساند و از ائ طلب نان میکنم.

پدر چند عدد نان را از شاطر طلب کنم؟

بعد بابام زنگ زد و گفت:

کره خر منو مسخره میکنی. اگه جرعت داری بیا خونه

دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 14:59
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ